مقاله

سیاست جوان‌کشی نظام اسلامی ایران (۱)

برای هر نوع كاری بایستی وارد سیستم دولتی شد و چنانچه عضو نظام شدی، آزادی!...

 

 آ.برزن

تا زمانی‌ كه ذهنیت طبقاتی و دولت‌گرا بر جوامع حاکم باشد، سیاست وابسته‌سازی جوانان بدون اینکه سرعت و پیوستگی را از دست بدهد، باعث می‌شود که جوانان به یکی از نیرومندترین ابزارها جهت تداوم نظام حاکم تبدیل گردند. به ویژه اگر جوانی دارای توانایی و استعداد بیشتری باشد، زودتر و بهتر، نظام آن را در خدمت منافع و مقاصد خود به‌کار می‌گیرد. روشنفکران جامعه‌ی غرب بیش از سه دهه است که به شیوه‌یی محدود، نظام را مورد انتقاد قرار داده‌اند. آنان نقد و ریشه‌یابی بحران موجود در نظام را حول محور گرایش و جستجوی نوآوری در علوم اجتماعی انجام می‌دهند که پس از جنگ اول و دوم جهانی، اهمیت فراوان و روزافزونی یافت. علی‌رغم آن، این تلاش‌ها ناچیز بوده و تنها به تشخیص بعضی حقایق محدود مانده است. چه‌بسا تا زمانی‌كه جامعه طبقاتی (و نظام‌های اجتماعی دولت‌گرا) ـ که به پدیده جوانی همچون پدیده‌یی جسمانی می‌نگرند ـ به جامعه‌یی آزاد، برابر و دموکراتیک متحول نشوند، خفقان و سراب همچنان دشمن جوانان خواهد بود و تنها برای انجام تمام کارهای سخت و دشوار، آنان را در خط مقدم قرار می‌دهند.

بر این اساس، در صورت ریشه‌یابی تحریف موجود در پدیده‌ی جوانی که پدیده‌یی اجتماعی است و آشکارسازی آن از سوی علوم اجتماعی با رعایت صداقت علمی و طی انجام تحقیقاتی عمیق و وسیع، جوانان به هویت حقیقی خویش دست خواهند یافت. در واقع، جوانان همچون قشری می‌باشند که بازداشتن آنها از حرکت به سوی آزادی کار دشواری است، اگر به سلاح علوم اجتماعی متوسل شده و بر این اساس، خط فکری و مبارزاتی را از نوسازماندهی نمایند، نه تنها بلای جان نظام بلکه خط پایان ساختار ذهنیتی و اجتماعی آن خواهند شد.

اینکه کشور ایران یکی از معدود كشورهایی است كه دارای جوان‌ترین جمعیت است و رژیم با تکیه بر آن، خود را یکی از نیرومندترین نظام‌های دنیا به حساب می‌آورد، آشكار است. اما در عین حال، وضعیت حاکم در جامعه ایران عکس این ادعا را به اثبات می‌رساند. اعدام، زندانی و شکنجه‌کردن جوانان آزادی‌خواه، سرکوب ظالمانه راهپیمایی‌ها و تظاهرات دموکراتیک خلق‌ها و ایجاد خفقان سیاسی و اجتماعی، مشکلات کلان اقتصادی و معضلات بزرگ اجتماعی همچون: بیکاری، اعتیاد، فساد اخلاقی، ایدز و... جملگی بیانگر اختلافات و تناقضات عمیق موجود در جامعه ایران می‌باشند.

 

نقش جوانان در انقلاب 1357 ایران

در انقلاب سال 1357 جوانان به‌عنوان پیشاهنگان و بنیانگذاران حركت انقلاب نقش داشتند. این انقلاب حاصل تلاش‌های بیش از نیم سده‌ی ایرانیان، برای ایجاد و ساختن نظامی مبتنی بر دموكراسی بود. در آن سال‌ها با ایجاد تغییر و تحول در نظام‌های استبدادی و استعماری در سراسر جهان و بخصوص ملت‌های تحت ستم، زمینه انقلابی ذهنی در ایران، كم‌كم نمودار می‌شد. ورود جریان فكری آزادی‌بخش از طریق دانشجویان و تحصیل‌كرده‌هایی كه در خارج از كشور به‌خصوص اروپا و كشورهای فرانسه و انگلستان و غیره مشغول به تحصیل بوده در آنجا با انواع تفكرهای انقلابی و فلسفی جدید آشنا می‌شدند و پس از بازگشت در حقیقت به عنوان بانی و مركز این طرز فكر نو عمل می نمودند. حركت‌های لیبرال، سوسیالیستی و ... كه برگرفته از دو بلوك شرق و غرب بودند، در این قیل و قال جوانان كه همیشه تشنه نوگرایی و گرایشات فكری جدیدی می‌باشند، بهترین زمینه‌سازانی بودند كه می‌توانستند این گرایشات را گسترش دهند. وجود این افكار زمینه بیداری، اراده و همت آنان بود. درك بر لزوم تغییری بنیادین در ساختار واپسگرا و دادن رنگ و روی نو به زندگی، درآن موقع در هر جا و به‌خصوص در محافل روشنفكری مباحثی را مبنی بر ایجاد رفرم و اصلاح موجب شد. هركس به گونه‌یی، به ویژه گروه‌های چپ، با ایجاد سازماندهی و تنظیماتی در میان جوانان به‌خصوص دانشجویان دانشگاه‌ها شروع به ایجاد حركت پیشاهنگی جوانان نمودند. گرایشات سیاسی در بین جوانان باب روز شده و نوعی پرستیژ اجتماعی شد. به‌رغم بگیر و ببندهای رژیم كه ناشی از اصرار بر ساختار سنتی و عدم انعطاف‌پذیری بود و هر روز جوانان را دچار مانع بزرگ می كرد، گروه‌های چپ و اسلامی می‌دانستند كه مساعدترین بستر و بالقوه‌‌ترین نیرو جهت عملی‌ساختن افكارشان جوانانند. اما آنچه كه باعث شد جوانان به حركت درآیند، رشد بی‌رویه‌ی جامعه‌ی طبقاتی و نبود هویت اجتماعی مشخص و نبود جایگاه آنان در اجتماع و همچنین عدم اهمیت‌دهی به جوانان به‌عنوان یك نیروی سازنده بود.

در اوایل، انقلاب ایران گرایشات مذهبی و دینی كمرنگ‌تر بوده و درگروه‌های انقلابی، تمام احزاب و افكار وجود داشتند، ولی نبود یك نوع هماهنگی و ایجاد یك اتحادی قوی، راه را بر مذهبی‌شدن گرایشات انقلابی و ظهور قدرتمندتر آنها در صحنه شده و ادعای رهبری جریانات فكری و ایدئولوژیكی را سبب شد. مذهبی‌شدن انقلاب در ایران از همان زمان راه را بر واپسگرایی گشود. با استفاده از زمینه مساعد موجود، ایدئولوژی خود را ارایه دادند و این از عدم پیروزی و موفقیت سایر گرایشات انقلابی در جذب مردم و آحاد جامعه سبب می‌شد. لذا از خلاء بوجودآمده استفاده نمودند. این واپسگرایی كه در جبهه‌ی انقلاب به‌وجود آمد، زمینه‌ساز كسب قدرت و نیرومندی گروهی اسلامی گشت كه در واقع به‌عنوان یك ضد انقلاب در داخل انقلاب برآمده بود و بدین ترتیب, جوانان که بر سر دوراهی قرار گرفته بودند, به این موج پیوستند. از این مرحله استفاده ابزاری از جوانان شروع گشته و از آنان به‌عنوان موتور نظام استفاده کردند. این مذهبی‌شدن گرایشات انقلابی كه بر اثر عدم موفقیت و اشتباهات به‌وجود آمده بود، جو را به‌كلی دگرگون ساخت و بیشتر جوانان تنها خود را به امواج سپرده بودند. پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ایران و عراق به خلق‌های ایران و به‌ویژه جوانان فرصت فكركردن نداد و هنوز خستگی زندان و راهپیمایی‌ها برتن جوانان بود كه به عنوان "فرزندان دلاور وطن" راهی جبهه شدند. آن شور و نشاط سیاسی كه قبل از انقلاب و در دهه‌های چهل و پنجاه در ایران و به‌ویژه در دانشگاه‌ها حاكم بود، كم‌كم در جبهه‌ها رو به افول گذاشت. از جوانان همچون ابزاری برای متوقف‌ساختن ماشین جنگی صدام به‌كار گرفته شد و بعد از هشت سال جنگ، جوانان را از نو سازماندهی نمودند. در ادامه به اصطلاح با "انقلاب فرهنگی" به پاكسازی در مراكز فرهنگی و آموزشی پرداختند و با گذاشتن انواع فیلتر و صافی تنها جوانانی را می‌پذیرفتند، كه به شكل دلخواه آنها باشند. از آن همه جوان نیرومند تنها ازصافی‌گذشته‌ها می‌توانستند در جهاد سازندگی كار كنند.

ایران از ابتدا تا سال‌های قبل از 1376 و ایجاد جبهه دوم خرداد، بیشتر از روش‌های محافظه‌كارانه استفاده می‌نمود. جوی را به‌وجود آورده بود كه هرگز آن حس مبارزاتی و شور و شوق سیاسی در هیچ جای ایران پیدا نمی‌شد، زیرا از لحاظ ایدئولوژیكی، جوانان را خلع سلاح نمودند. رژیم ایران تنها در زمان خاتمی به صورت سطحی اقدام به اصلاحاتی كرد كه باز هم مبتنی بود بر فریب و دورویی و شاید برای روکردن آنچه كه در میان فعالان سیاسی گذشته باقی مانده بود و می‌خواستند تا باقی‌مانده‌های جریان‌های سیاسی قبل از انقلاب را بیابند. با این احوال نیز دست‌بردار جوانان نشدند، زیرا می‌دانستند تا زمانی كه پتانسیل را كاملاً در اختیار نگیرند، نخواهند توانست او را كاملاً منفعل سازند. از این‌رو, با ترویج وام‌دهی و ازدواج می‌خواستند ضربه‌ی دیگری را به آن وارد نمایند. بجز این، شروع به كشاندن جوانان به راه‌هایی از قبیل مواد مخدر، وابسته‌کردن از لحاظ اقتصادی و مذهبی, آخرین ضربه‌ها را بر پیكرشان وارد ساختند و جوانانی را كه شناسنامه جامعه بودند حال از داشتن هرگونه‌ هویتی محروم ماندند.

اكنون جوانان تنها در قالب احزاب مورد تأیید رژیم به فعالیت می‌پردازند كه آن هم آب در هاوان كوبیدن است. نظام هر روز ماسكی بر خود زده و اینگونه جوانان را به بازی می‌گیرد. چون نظام پیرسالار را خود آفریده بودند و سیستم معادل ایدئولوژیكی آن را برای‌شان ساخته بود. امروزه بعد از سال‌ها كه از انقلاب ایران می‌گذرد, جوانان به هزاران نوع, در بند و گرفتار هستند؛ به صورتی كه خود نیز باور ندارند. آنچنان سیستم سرمایه‌داری اسلامی با مساله‌ی اقتصادی جوانان را وابسته ساخته كه به هیچ گونه‌یی نمی‌توان فردی را یافت كه بتوان با او از سیاست صحبت كرد. از طرفی دیگر, برای هر نوع كاری بایستی وارد سیستم دولتی شد و چنانچه عضو نظام شدی، آزادی! آزادیی از نوع سیستم، هركاری می‌خواهی انجام بده فقط به طرف سیاست نرو. این یك اصل اساسی است كه خانواده به عنوان نماینده‌ی دولت و مجری سیاست‌های آن در مورد جوانان همیشه به آنها گوشزد خواهد شد. در صورت تجاوز از خطوط قرمز و پای‌نهادن به عرصه‌ی سیاست، هنوز به خود نیامده حكم محاربه و ارتداد و مبارزه با ولایت فقیه برای همیشه او را از صحنه خارج كرده، در غیر این صورت به زور وارد نظام خواهی شد. جوانان اكنون بر اساس طرح خمینی كه بر اساس تز ارتش بیست میلیونی و بر این منطق ملتی كه بیست میلیون جوان داشته باشد لازم است كه ارتشی با این تعداد جوان داشته باشد، گرفتار آمده‌اند. این فشارها باعث گردیده كه به صورت وسیعی جوانان و روشنفكران راه‌چاره را در فرار و خروج از این قفس آهنینی بدانند و جهت یافتن زندگی بهتر و به‌علت نبود آلترناتیوی جداگانه، تحت نام فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم، راهی خارج از كشور می شوند؛ عاقبت آنان دچارشدن به وضعیت نظاره‌گران سیاسی در بیرون از مرزهای ایران است. خالی‌شدن عرصه از جوانان و تبدیل‌شدن دانشگاه‌ها به مكانی بی‌روح و شبیه معابد نظام تقدس یافته، برای جوانان تنها فرصت سیركردن شكم آنها را می‌دهد.

نكته قابل ملاحظه دیگر اینكه، آن دسته از جوانانی كه پایه‌گذار انقلاب سال 57 بودند نه از نسل انقلاب، بلكه برخاسته از اجتماعی بودند كه احساس درد و رنج را چشیده و خود بنیانگذاران اولین حركت‌های جوانان بودند. اما نسل انقلاب به‌خصوص جوانان سال‌های 57 تا 60 كه می‌توان آن را به عنوان نسل سوخته به حساب آورد نسلی بود كه به یكباره ارتباطش با گذشته قطع شده و هنوز فاقد هویت بوده و از هر دو بریده شده است. جوانان چنان مارژینال شده‌اند كه حتی باوری به نیروی خود را ندارند.

در كل باید بگوییم جوانان محصول انقلاب كه از كارگاه تولیدی آن، هر روز چهره می گشایند، جوانانی هستند كه در بین آنها عدم پایبندی به بنیان خانواده (بخصوص در شهرهای بزرگ) وجود عقاید نهلیستی و احتراز از كارهای جتماعی بسیار رواج پیدا نموده و نسلی كه می‌بینیم، سعی شده كه آنها را به عنوان نسل مصرف‌گرا و لمپن بار آورده و قدرت آفرینندگی و خلاقیت را از آنها بگیرند. فروپاشی نسل جوانان كه از خلاقان جامعه می باشند و كلیه امید باروری به آنها بسته شده، در حالتی از نقاهت هستند. شباهت جوانان به پروانه‌یی در پیله می‌ماند كه زمان پرواز را فراموش كرده و در پیله می‌میرند. وظیفه تاریخی خویش را فراموش كرده، ولی مطمئنا همچنانكه همیشه تاریخ‌سازی كرده‌اند، دوباره تاریخ‌‌سازان آینده خواهند بود.