مقاله

ارزیابی درس‌های قیام بهمن ١٣٥٧

گرچه در تاریخ، امكان پیروزی قیام‌ها و انقلاب‌ها علیه حكومت‌های مستبد وجود داشته،‌ اما بدون یك...

نسل جوان ایران پا بر عرصه‌ی مبارزات ضدسرمایه‌داری برای كسب دموكراسی و آزادی، نهاده است، و دریافته كه ریشه‌ی تمام فلاكت‌ها، بی‌كاری‌ها، بی‌مسكنی‌ها و عدم آزادی و آسایش روحی و فكری، در نظام سرمایه‌داری ایران نهفته است.

اما، مهم‌تر از این تجارب عینی، درس‌های قیام بهمن برای جوانان، كارگران پیشرو و زنان ایران می‌تواند راه‌گشای مبارزات دوره آتی آنها باشد. در ارزیابی قیام بهمن تنها نمی‌توان به «قیام» و مبارزات «قهرمانان» مردم علیه استبداد پهلوی اشاره كرد. در این امر تردیدی نیست كه بدون از خودگذشتگی، مقاومت و مبارزه‌ی وسیع مردم ایران به ویژه كارگران و زحمت‌كشان، آن قیام به ثمر نمی‌رسید. اما، مسئله این جاست كه آن قیام عظیم در مدت زمان كوتاه به شكست انجامید. رهبری قیام از دست كارگران، جوانان، ملیت‌های ستمدیده و سربازان مسلح مردمی، خارج شد و به دست همان ساواكی‌های سابق، ارتش، پاسداران و سرمایه‌داران سپرده شد. در چنین وضعیتی و در آغاز سالگرد قیام بهمن ١٣٥٧، بررسی درس‌های آن می‌تواند كمك در راستای مبارزات آتی كارگران پیشرو باشد.

ریشههای بحرانهای اقتصادی

در واقع از بدو ادغام ایران در بازار جهانی سرمایه‌داری، بحران دائمی اجتماعی گریبان‌گیر جامعه ایران گردید. این مسأله البته تنها ویژه‌ی ایران نبوده كه شامل اكثر كشورهای واپس‌مانده می‌گردد. اما در ایران از دوره‌ی قاجار اثرات ادغام آن در نظام امپریالیستی به وضوح دیده می‌شود. تحت فشار كشورهای امپریالیستی، به ویژه روسیه‌ی تزاری از شمال و بریتانیا از مرزهای شرق، دولت‌های قاجار تحت استیلای مالی حكومت‌های امپریالیستی در آمدند. سلاطین قاجار، برای رفع نیازهای مالی دولت و دربار، به ویژه در مورد ایجاد ارتش و وسایل جنگ‌های ایران ـ روس، مجبور به دریافت وام‌های كلان از سرمایه‌داران خارجی شده و در مقابل امتیازات اقتصادی كلانی به آنها اعطا كردند. بدین ترتیب راه برای سرازیر شدن كالاهای مصنوعی غرب به بازارهای محدود ایران باز شد. از سوی دیگر، دولت آغاز به فروش رساندن مناصب دولتی و املاك سلطنتی و خالصه به بازرگان و ثروتمندان ایرانی كرد. در نتیجه مالكیت خصوصی بر زمین، رشد كرد و  این تأثیر مستقیمی بر وخیم شدن وضعیت دهقانان گذاشت. انقلاب مشروطه تحت چنین وضعیتی به وقوع پیوست.

شكست دولت تزار در جنگ ژاپن و روس و انقلاب ١٩٠٥ روسیه، نیز در گسترش جنبش علیه دولت قاجار تأثیر گذارد. سرنگونی تزاریسم در سال ١٩١٧ نقطه عطفی بود در مبارزات ضداستبدادی در ایران. پیروزی انقلاب اكتبر ١٩١٧ روح نوینی در جنبش‌های منطقه دمید. اما از سوی دیگر دولت انگلستان را مصمم كرد تا در مقابل این جنبش‌ها (به ویژه تأثیر آن در هندوستان) به ایجاد حكومت‌های مركزی قوی مبادرت كرده تا از گسترش جنبش‌ها جلوگیری به عمل آورد. یكی از دست‌ آوردهای آن در ایران تشكیل بیست سال اختناق «سیاه» رضاشاهی بود.

در شهریور ١٣٢٠، با فرار رضاشاه و فروپاشی ارتش ایران، تحت تأثیر اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، بار دیگر گشایش‌هایی در ایران ایجاد گشت. در زمان كوتاهی، جنبش‌های ملیت‌های ستمدیده‌ی كُرد و آذری علیه ستم ملی شكل گرفتنتد و به پیروزی‌های نیز دست یافتند. جنبش كارگران، به ویژه كارگران صنایع نفت، برای نخستین بار در تاریخ در سطح سراسری تحقق یافتند. اما، خیانت‌های بُركراسی شوروی به جنبش آذربایجان، آن جنبش را به شكست انجامید. سیاست‌های سازش‌كارانه‌ی «حزب توده» نیز جنبش كارگری را به كج‌راه برده و اعتصاب‌ها و مبارزات كارگری را به شكست انجامیدند. در پی آن، دست دولت برای حمله به جنبش كردستان و آذربایجان باز ماند.

  اما راست‌روی‌های حزب توده (اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی) و سپس «چپ»روی‌های آن (در مقابل جنبش ملی شدن نفت) به تنهایی حركت‌های توده‌ای مردم ایران را مسدود نكرد، كه «جبهه‌ملی» در رأس جنبش ملی شدن نفت قرار گرفته و ضربه مهلك را بر پیكر آن زد. در واقع "جبهه‌ملی" از جنبش «ملی» بیشتر هراسید تا از سلطنت! جبهه‌ملی بارها كوشید تا جنبش توده‌ای را پراكنده ساخته و به مطالبات خود از طریق زدوبند با دربار و بندبازی بین دولت‌های امپریالیستی، نایل آمد. اما این مانورها عاقبت "جبهه‌ملی" را نیز فدا كرد. توده‌هایی كه ٣٠ تیرماه علیه سلطنت به پا خواسته بودند در ٢٨ مرداد دلیلی برای دفاع از حكومت مصدق نیافتند. كودتای ٢٨ مرداد، دوره‌ی تثبیت ارتجاع، در واقع نتیجه‌ی سیاست‌های اشتباه حزب توده و جبهه‌ملی بود.    

در دوره‌ی پیش‌قیام ١٣٥٧، با قطبی شدن و تشدید بحران ساختاری سرمایه‌داری دوره‌ی شاه، تضادهای اجتماعی نیز حاد گشتند. زمینه اساسی بحران سیاسی آن دوره، بحران اشباع تولید سرمایه‌داری بود. به سخن دیگر، بخش‌های موجود تولید صنعتی با محدودیت‌های ساختاری مواجه شدند. تولید وسایل تولیدی (ماشین‌آلات اساسی تولیدی) اجازه توسعه نمی‌یافتند، تنها تولید متكی بر وسایل مصرفی بود (تولید كفش ملی، تیرآهن و غیره). تولید و سرمایه‌گذاری در كشاورزی نیز رو به كاهش مطلق می‌رفت. بی‌كاری ازدیاد یافته و فقرای شهری افزایش یافتند. ناتوانی دولت شاه در مهار كردن بحران، منجر به فرار سرمایه شد. در نتیجه زمینه عینی برای قیام بهمن ١٣٥٧ فراهم آمد.

بحران رهبری جنبش

رهبری قیام بهمن ١٣٥٧ به چند علت به دست روحانیت افتاد:

اول؛ در كل دوره اختناق بیست و چند ساله‌ی پس از كودتا، حكومت شاه به پراكنده نگه‌داشتن و متفرق كردن جنبش كارگری و نیروهای وابسته به آن توفیق حاصل كرده بود. برخلاف آن چه اپوزیسیون راست امروزه ادعا می‌كنند، هیچ یك از مخالفان رژیم از كوچك‌ترین آزادی بیان، سازماندهی و تجمع برخوردار نبودند. در صورتی كه درب مساجد و حسینیه‌ها بر روی مخالفان مذهبی باز بود. گرچه مخالفان مذهبی نیز قربانی دستگیری‌ها، شكنجه‌ها و اعدام‌ها توسط ساواك گشتند. اما این‌ها قابل مقایسه با سایر نیروهای اپوزیسیون نبود.

دوم؛ خرده‌بورژوازی، در اثر ادغام ایران در نظام امپریالیستی و به ویژه رشد مشخص سرمایه‌داری در دو دهه‌ی پیش از قیام بهمن، آسیب فراوان دیده و به مخالفان و معترضان سیاست‌های رژیم شاه تبدیل شده بودند. نفوذ روحانیت در درون این قشر سنتاً بسیار عمیق بوده و در نتیجه قادر به بسیج مخالفان علیه رژیم شاه شدند. در واقع پایه مادی آخوندها این قشر بودند كه مسایل‌شان توسط عوام‌فریبی‌های روحانیت مبنی بر «عدالت‌خواهی» و «تساوی‌طلبی» اسلامی و تظلم‌جویی شیعه برآورده می‌شد.

سوم؛ نبود رهبری جنبش كارگری و نقش مخرب حزب توده و جبهه‌ملی و اتحاد آنان منجر به تحمیل رهبری روحانیت بر جنبش توده‌ای گشت. اما مسبب اصلی استقرار و تثبیت موقعیت ضعیف و متزلزل اولیه رژیم، كج‌روی‌ها در سیاست‌های «سازمان چریك‌های فدایی خلق ایران» و «سازمان مجاهدین خلق ایران» بود. این دو سازمان كه از اعتبار بسیاری میان جوانان و كارگران برخوردار بودند، به علت نداشتن برنامه مشخص مداخلاتی و ارزیابی صحیح از ماهیت رژیم خمینی، سر تعظیم در مقابل «روحانیت مبارز و مترقی» فرود آوردند و كل نیروهای جوان «چپ» را فدای ندانم‌كاری سیاسی خود كردند. اولی با به ارث بردن سیاست‌های استالینیستی تشكیل بلوك طبقاتی، رژیم را در ابتدا «ضدامپریالیست» و «متحد» طبقه كارگر معرفی كرد و دومی به عنوان یك سازمان خرده‌بورژوا در مقابل رژیم تمكین كرد.

برای نمونه، یك سال پس از قیام، در زمان انتخابات نخستین ریاست جمهوری، سازمان چریك‌هایی فدایی خلق، در نشریه‌ی كار شماره‌ی ٤٣، به جای تشكیل یك اتحاد عمل گسترده از صف مستقل كارگران و نیروهای انقلابی و ماركسیست، با انتشار رئوس «برنامه حداقل» و خالی كردن صحنه انتخاباتی، حمایت از مسعود رجوی را توجیه كرد. چند روز قبل از انتخابات نیز نماینده سازمان مجاهدین نیز به فرمایش «فقیه اعظم» كاندیداتوری خود را پس گرفت و كلیه «متحدان» كمونیست خود را خلع سلاح كرد! این گونه ندانم‌كاری‌های سیاسی منجر به ایجاد «فرصت طلایی» برای رژیم در سازماندهی و تدارك نیروهای ضدانقلابی علیه كارگران و نیروهای انقلابی گشت. «چپ‌روی»های این دو سازمان پس از این دوره نتوانست سیاست‌های اشتباه دوره اولیه آنها را خنثی كند و خودِ آنها نیز فدای اشتباهات گذشته گشتند.

البته در مرحله بعدی، نقش  حزب توده در هم‌كاری نزدیك با هیئت حاكم «ضدامپریالیست»! تأثیرات مخربی گذاشته و رژیم را در «تمام سطو ح» تقویت كرد. حزب توده بار دیگر نشان داد كه در چالش‌های طبقاتی در كدام سنگر قرار می‌گیرد. بهای این «خدمات» به سرمایه‌داری ایران را، آنها نیز پرداختند.

چنان‌چه در آن دوره‌، گرایش سوسیالیزم انقلابی (ماركسیسم انقلابی) از حداقلی نیرو در درون پیش‌روی كارگری برخوردار بود،‌ از همان ابتدا در مبارزات پیرامون حقوق دموكراتیك شركت كرده و رهبری مبارزات ضداستبدادی و ضدسرمایه‌داری را به دست گرفته و نقش تعیین كننده‌ای ایفا می‌كرد، انقلاب مسیر متفاوتی را طی می‌كرد.

ضرورت تشكیل حزب پیشتاز كارگری

گرچه در تاریخ، امكان پیروزی قیام‌ها و انقلاب‌ها علیه حكومت‌های مستبد وجود داشته،‌ اما بدون یك حزب پیشتاز كارگری، مجهز به برنامه انقلابی، پیروزی نهایی تضمین نشده و نخواهد شد. قیام بهمن نمایان‌گر چنین واقعیت تاریخی‌ای بود. قیام توسط قشرهای ستمدیده مردم ایران و به ویژه كارگران صنعت نفت سازمان یافت؛ رژیم سرمایه‌داری شاه سرنگون شد. اما از آنجایی كه سازماندهی متشكلی وجود نداشت، رهبری انقلاب به دست یك گرایش ضدانقلابی دیگر افتاد. سرمایه‌داران و متحدان ملی و بین‌المللی‌شان برای به كج‌راه كشاندن انقلاب تدارك دیدند، در صورتی كه نیروهای انقلابی كه در رأس جنبش كارگری قرار گرفته بودند، چنین تداركی را ندیدند.

بدیهی است كه بدون تدارك سیاسی، تشكیلاتی و آموزشی، طبقه كارگر قادر به حفظ دست‌آوردهای خود نخواهد شد. چنین اقداماتی نیز تنها توسط یك حزب پیشتاز كارگری امكان‌پذیر است. حزبی كه طی دوره‌ای از مداخلات مستمر در درون طبقه كارگر، حداقل اعتبار و اعتماد قشر پیش‌روی كارگری را به خود جلب كرده باشد.

برای توفیق در انقلاب آتی چنین درسی بایستی توسط نیروهای چپ كارگری در نظر گرفته شود. وظیفه كلیه نیروهای سوسیالیست انقلابی تشكیل یك اتحادعمل «ضدسرمایه‌داری» همراه با تدارك ایجاد یك حزب پیشتاز كارگری است. این تدارك بایستی از هم اكنون صورت پذیرد. زیرا كه در دوره اعتلای انقلابی تنها نیروهایی كه از پیش چنین سازماندهی را دیده باشند قادر به تأثیرگذاری و نفوذ در درون طبقه كارگر خواهند بود.

خیانت بورژوازی

در هر انقلابی بورژوازی با «ظاهر» متفاوتی برای تحمیق توده‌ها نمایان می‌شود. در قیام بهمن نیز بورژوازی ایران پس از قطع امید از رژیم شاه به شكل یك رژیم سرمایه‌داری دیگر، ملبس به جامه‌ی «روحانیت» ظاهر گشت. دیری نپایید كه اكثریت مردم ایران به ماهیت واقعی رژیم سرمایه‌داری پی بردند. یكی از درس‌های قیام بهمن این است كه كارگران پیش‌رو نبایستی تحت هیچ وضعیتی به هیچ یك از گرایش‌های بورژوازی اعتماد كنند. بورژوازی با هر لباسی كه ظاهر گردد، هدفی جز خیانت به آرمان توده‌های كارگر و زحمت‌كش نداشته و نخواهد داشت.

تزلزل خُردهبورژوازی

گرایش‌های خرده‌بورژوازی در هر انقلابی بین دو قطب اصلی جدل طبقاتی (پرولتاریا و بورژوازی) در نوسان‌اند. این «گرایش» مابینی كه به ظاهری آراسته و «رادیكال» پا بر عرصه جدل طبقاتی می‌گذارد، به سمت و سوی طبقه‌ای كه قدرت بیشتری را در نهایت به چنگ می‌آورد، می‌رود. تجربه‌ی قیام بهمن نشان داد كه بخشی از خرده‌بورژوازی به علت نبود یك سازمان سراسر انقلابی، به نیروی «ضربت» ضدانقلاب تبدیل گشته و شكست انقلاب را تسریع كرد. تنها دهقانان فقیر، ملیت‌های ستمدیده و زنان و جوانان رادیكال از متحدان پرولتاریا هستند. سایر قشرهای متزلزل خرده‌بورژوازی قابل اعتماد نیستند.

ناپیگیری گرایش «چپ»

قیام بهمن نشان داد كه از سازمان‌های «رادیكال» خرده‌بورژوا كه با یك به یدك كشیدن نام «كمونیست»، «كارگر»، «خلق» و «فدایی» پا به عرصه حیات سیاسی می‌گذارند، و گاهی نیز از «پایه»ی اجتماعی برخوردار شده و «شهید» نیز می‌دهند، نمی‌توان توقع داشت كه پیگیرانه و تا انتها بدون لغزش‌های «اساسی» در جبهه پرولتاریا باقی بمانند. داشتن «پایه اجتماعی» و اعطای «شهید» و «از خودگذشتگی»، گرچه قابل تقدیرند، اما الزاماً مشی صحیح را تضمین نمی‌كند.

این گرایش‌ها تا برش كامل از برنامه‌های ناروشن خرده‌بورژوایی و الحاق به صفوف كارگران پیش‌رو در راستای ایجاد حزب پیشتاز كارگری و پذیرش عملی برنامه سوسیالیسم انقلابی، به سیاست‌های زیگزاگ‌وار «چپ‌گرایانه» و «راست‌گرایانه»، همان طور كه طی انقلاب اخیر بطور سیستماتیك انجام دادند، ادامه داده و نقش تعیین كننده و مؤثر در انقلاب آتی ایفا نخواهند كرد.

منبع و مأخذ: نشریه كارگری سوسیالیست؛ به قلم مازیار رازی