ضرورتهای اجتماعی ایجاد جامعهی دموکراتیک و آزاد شرق کوردستان...
آریو برزن
بدون خوانش صحیح از واقعیت اجتماعی یک جامعه در تمامی ابعادش، ایجاد و یا توسعهی یک سازمان و نهاد برای آن نه تنها به ریشهدار شدن معضلات و تعمیق آنها کمک خواهد کرد بلکه از لحاظ برنامهگذاری و تبیین سیاستهای کلی مطمئنا با شکست مواجه خواهد شد. خصوصاً اینکه تلاش برای برساخت یک مدل دموکراتیک اجتماعی در محیطی باشد که در بالندگی و رشد و تغذیه در بیشتر حوزهها و ابعاد، یا دچار بحران شده و یا آن را به سوی بحران سوق دادهاند. شاید سوال مطرحشده این مورد باشد که بالندگی اجتماعی و مبانی رشد جامعه کدامند؟ آیا در این مبحث و در این رابطه تاکنون پروژهای ارائه شده؟ وجود احزاب و سازمانهای سیاسی با هر اندیشه و تفکر مبارزاتیای، توانسته از سوءتغذیهی ذهنیتی و فرهنگی جامعه ممانعت به عمل آورد و بستر و فضای رشد را برای جامعه فراهم نماید؟ نوع ماندگاری جامعه تا چه حد مورد بحث قرار گرفته است و به یک دغدغهی اندیشهای و سیاسی تبدیل شده؟
نگرش ما به جامعه و نحوهی ارتباطات و تعاملات آن میزان دلمشغولیها و بار خاطر ما از آیندهی آن را نشان میدهد. در دنیایی که دیدگاههای دولتی، قدرتمحور و استیلاگرایانه، جهان ذهنیتی و اندیشهای جوامع را به شدت محشون گردانیده و توازنات اجتماعی آن را بههم زده، آنچه که در خطر است هستی و موجودیت اجتماعی میباشد. دستبردن در توازنات فردـ جامعه، به مغاک کشانیدن اندیشههای هستیشناسانهی اجتماعی، سترون گردانیدن جامعه با استفاده از سیاستهای هموژن نمودن، تضعیف توان خودابرازی جامعه و زدودن بار معنایی از همه چیز و تحت ضمانت درآوردن این موارد از راه برهم زدن قدرت پردازش خردِ جمعی جامعه، هستی اجتماع را به آستانهی نابودی کشانده است. شاهد هستیم که دولتها با بهکار بردن روشها و نُرمهای نوین تزریق ذهنیت قدرتگرا، تسلب شریانهای فکری جامعه را باعث شده و با منعطف گردانیدن و قابل هضم کردن مفاهیم قدرت و سلطه، آستانهی تحمل ناخواستهی فرد و جامعه را بالا میبرند.
حجمی عظیم از تلاشهای فکری و اندیشهای ارائهشده از طرف دستگاهها و نهادهای زور و قدرت در جهان، صرف تکوین، بازساخت و شالودهریزی فرم نهادینهشدهی خشونت که همان دولت است میگردد. اما در مقابل این این امر یا به عبارتی در سوی دیگر ماجرا که جامعه قرار دارد چه؟ بدیهی است به همان اندازه که تکوین و ساختاربندی نهاد قدرت، مورد توجه نظام جهان سرمایهداری ـ با تمام شاخوبرگهایشـ است، از میان برداشتن و یا جهتدهی کنشهای دفاعی جامعه هم موضوع بحث آن میباشد. هر چند که ضعیفترین حلقهی نظام جهانی در خاورمیانه و در کوردستان قرار داشته باشد، اما این نه به معنای رخوت در ارائهی پروژههای ضد اجتماعی آنهاست، بلکه به ساختار اجتماعی و ریشههای فرهنگی و ذهنیتی جوامع آن بهویژه کوردستان بازمیگردد. انسجام بافت اجتماعی و درهمتنیدگی آن با تاریخ، حقیقت اجتماعیشدن و ماندگاری سنت در تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... باعث شده تمامی تهاجمات وارده بر پیکره و ساختار جامعهی کوردستان علیرغم خسران بسیار، دفع گردند. اما همین حملات که کمکم نحوه و شگردهای آن در حال تغییر است و تاکتیکهای آن در بازههای زمانی کوتاهمدتتر مدام در حال دگرگونیاند، فرصت و امکان ساخت، بازتولید و ارتقای عناصر فرهنگی و معنایی را از جامعهی کوردستان غصب مینماید. همین امر، خود بیشترین ضرر را در درازمدت متوجه ساختار کرده و باعث ایجاد ریزش و واگرایی جامعه میگردد. در عصر حاضر نیز با توجه به تلاش نظام جهانی برای تسلط بر این بخش از خاورمیانه، شاهد حالتی از جنگ و بحران دائم هستیم. صد البته که این حالت، نوعی استحالهی از درون است. یعنی سعی در برهم زدن جهان ذهنیتی مشترک یا همان کلیت ذهنیتی و فرهنگی جامعه دارد. شاید، سوال پیش آید که در این حالت چگونه ممکن است که ساختار حفظ شود یا به عبارتی سرپا بماند. به واقع آنچه استوار گردانیده شده نه جامعه بلکه پیکرهای است از لایههای درهمفرورفتهی قدرت که جهان ذهنیتی ازهمپاشیدهی جامعه را از طریق خشونت و زور بههم میچسباند. با این توصیفات جامعهی مچالهشده تنها در راستای تقویت بنیانهای سلطه فعالیت مینماید.
این روند در حال حاضر در کوردستان در حال اجراست. خصوصا در جنوب کوردستان، سرمایهداری افسارگسیخته معلقترین و بدون کارکردترین ساختار اجتماعی را عرضه میدارد. سیاست مشترک تمامی دولتها از هر فرمی که باشند در برابر جامعه همین است و بس. چون آخرین حالت کاربردی نظام قدرت، جهت استفادهی هرچه بهتر از جامعهی ابژهگرانیده شده از طرف نظام سلطهی جهانی به همهی شعباتش یعنی دولتـ ملتهای جهان عرضه خواهد شد. چیزی به نام موفقیت جامعه مطرح نیست، آنچه که از آن بحث به میان میآید میزان موفقیت دولت است که به نام جامعه و با انکار آن بهدست میآید. شاید گفتهی جهان تکقطبی برای عصر ما مصداق یک واقعیت است. منظور جهان تکقطبی ابرقدرتها نیست. مقصود جهان تکطرفه و یکسویهای میباشد که کاملا دولتی است و قطب جوامع، بدون نیروی کشش و گرانش مانده است. برای تقویت قطب دولتی در تلاشند تا آخرین نیروهایی را که دولتی نشدهاند تحت کنترل درآورند. این امر در پروژهی ضد انقلابهای خاورمیانه به وضوح دیده شد. در این میان کوردها به عنوان خلقی که دولتی نشده در برنامههای الحاقی و توسعهای جهان تکقطبی دولتها قرار دارند. حتی گفتمان ارائهشده در ایران که در همین اواخر از آن بحث به میان آمده نیز مبین همین واقعیت است. فراموش ننماییم که موضوع مدنی شدن کوردها و یا سیاست جذب آنها در بدنهی دولت، تلاشی است که نظام ایران برای عقب نماندن از سیاست جهانی، نیت انجام آن را دارد.
جامعهی فاقد کارکرد و فرد مضطرب و هراسان که توانایی سیاسی خود را از دست داده در برابر زیادهخواهی دولت به مانند جنازهای میماند که تنها با ضربات شلیک گلوله تکان میخورد. افول نیروی اندیشهی جامعه، زمینهساز ناتوانی در تصمیمگیری است که در نهایت از بینبرندهی کنش اجتماعی خواهد بود. حاصل امر له شدن جامعهی سیاسی توسط دولت است. رهبر آپو دولت را ماحصل نفی جامعهی سیاسی تعریف مینماید. جامعه در این حالت تابلویی از معضلات و مشکلات شخصیتی و فرهنگی است. تابلویی که در تمامی کوردستان میتوان آن را مشاهده کرد. موردی را که نباید فراموش کرد، دست به دست شدن و بازیچه شدن جامعهی بدون کارکرد در دستان عناصر قدرت قدیم و جدید است. منظور عناصر سنتی طبقاتی و مدرن دولتی میباشد. آنچه که از بین میرود نه عناصر قدیماند و نه جدید؛ بلکه جامعه است که امکان نابودی آن هر زمان در حال افزایش است.
جریان جذب به قطب مورد بحث در حال حاضر با استفاده از پروژهی «حقوق فردی و فرهنگی لیبرال» که به صورت تزریق دموکراسی است در حال انجام میباشد. مشابهت این امر در ایران باید مورد توجه قرار گیرد. مبحث حقوق شهروندی که به شدت بر فردـ شهروند دولتی تعریفشده در چارچوب قانون اساسی نادموکراتیک تاکید دارد به تمامی این همسنخی را نشان میدهد. حتی میتوان تلاش دولت را برای کادرسازی در مناطقی که خلق آن دولتی نشدهاند را بومیسازی سیاستهای دولتی دانست. کنار آمدن با فرد بسیار راحتتر و ارزانتر از کنار آمدن با جامعه است و نظام به راحتی میتواند به اهدافش نایل آید. در صورت نارضایتی با کمترین «دُزاژ» زور فرد را وادار به تبعیت مینماید. هر دو مبحث حقوق و فرهنگ کاملاً موضوعاتی اجتماعیاند. پیشکشیدن اینگونه موضوعات نوعی جنگ ویژه در مقابل جامعه است. هدف دولت شکستن زیرساختهای اجتماعی میباشد. جلوگیری از سازماندهی و سامانیابی و برهم زدن نظم جامعه هدف نهایی دولت است. روی دیگر مساله تعدیل میزان خواستها و افت مقاومت اجتماعی در نبود سازماندهی خواهد بود. نیروی سیاسی جامعه و خلق در این حالت بهشدت کسر شده و حرکت جامعه به سوی آزادی متوقف خواهد شد.
از مباحث مربوط به بالندگی و رشد سخن به میان آوردیم. آنچه که ما در کوردستان و بالاخص در شرق با آن روبهرو هستیم و باید به آن توجه داشته باشیم، وضعیت خلق است. تلاش ما برای کسب ماندگاری است و این امر در گرو یک جامعهی سیاسی میباشد. بنا به تعریف ما از جامعهی سیاسی لازم است که برای برخورداری از این شاخصه، آزادیاش را متحقق ساخته باشد. هر اندازه که بر این حیات آزاد و تقویت بنیانهای آن همت گمارده شود به همان اندازه هویتی منسجم و موجودیتی ماندگار، پویا و کارآمد خواهیم داشت. اما خود بالندگی و رشد، یک روند تکوینی است. خصوصا برای خلق کورد تکوین خلقی مسئلهای بسیار جدی است. توصیف رهبری برای تکوین خلقی بدین گونه است: «خلقی که آزادانه ابراز نظر مینماید، دست به کُنش میزند و از خود دفاع مینماید یا میجنگد». تمامی شیوههای مانعساز و بازدارنده برای متوقفساختن روند تکوینی خلق کورد مورد استفاده قرار گرفته و میگیرد. اجبار تکوین خلقی و ضرورت آن در مقابل تکوین نظام قدرت امری حیاتی و غیرقابل اغماض است. گام برداشتن به سوی دموکراسی و آزادی بدون بازگرداندن سیاست به نهاد جامعه غیرممکن خواهد بود. ناچاریم که روند تکوینی خلقی را طی نماییم. وقتی که جهان اندیشهای و ذهنیتی مشترک خلق کورد را به زوال کشانیدهاند، چگونه میتوان خود را ابراز نمود، قابلیت عملی و عملیاتی داشت و از ساختار برخاسته از این جهان مشترک ذهنیتی دفاع به عمل آورد. نکتهی مهم این است ک بدون تکوین خلقی، ورود به عرصهی جهانیشدن تنها مهیای بلعیدهشدن است.
فعالیت و تلاش ما در دو عرصه صورت خواهد گرفت. عرصهی ذهینیت و اندیشه و در موازات با آن عرصهی سیاست و خودابرازی جامعه. ساختار حزبی کلاسیک که به شدت دولتگراست و به صورت طبیعی قابلیت انضمام به ساختار قدرت و ضدیت با اجتماع را در بطن خود دارد، ناکارآمدیاش به اثبات رسیده است. داشتن انتظار، در بهجای آوردن وظیفهی پیشاهنگی از سوی این احزاب، به علت گرفتار آمدن در چنگال تفکر دولتی، اتلاف وقت و خلل در تکوین خلقی است. مقولهی تحزب در خاورمیانه و ایران با تمامی فراز و نشیبهایش، به علت وجود رسوبات ذهنیتی خانواده ـ خاندان ـ دولت نهتنها در راستای تکوین خلقی که مهمترین موضوع عصر حاضر میباشد گامی برنداشته، بلکه علاوه بر انشعابات درونی ازهمپاشیدگی و وارفتگی را در میان خلق سبب گردیده است. شخصیت سیاستگریز و محافظهکار محصول تهنشین شدن همین رسوبات است. تقدم تکوین خلقی از طرف این احزاب درک نگردیده و تقویت نهادهای اجتماعی در اولویت قرار نگرفته است. چگونه ممکن است که چنین خلقی بتواند دست به موضعگیری مشترک بزند؟ تا اینکه در مرحلهی بالاتر بتواند با سایر خلقها در یک جبهه قرار گیرد.
برقراری اتوریتهی خلقی در مقابل قدرتگرایی و استبداد دولتی، لازمهی تلاش برای ایجاد یک جامعهی سیاسی است. به غیر از این، مبارزه در راستای آزادی و دموکراسی راه به جایی نخواهد برد. برای این منظور لازم است که برداشت ما از تفاوتمندیهای اجتماعی متفاوتتر از زوایای دید دولتی باشد. خلق بدون توان حاکمیتی چگونه میتواند به تعیین سرنوشت خود بپردازد. این معضلی بسیار برزگ است که آیندهی یک خلق را نظام قدرت تعیین نماید. اصولا تفویض اختیاری به این صورت هم وجود ندارد. نمیشود که دولت به عنوان قیم خلق یا جامعهای عمل نماید. نگرش قیمومیت به خلق یا جامعه، کاملا در تضاد با انسجام فکری و هویتی آن است. دولت با ایجاد مانع در راه کسب نیروی اندیشیدن، جامعه و خلق را به سوی تودهشدگی رهنمون ساخته و نقشویژههای وکیل، قیم و نمایندهی مردم را برای خود تعریف مینماید. در این صورت میزان توان خلق جهت کسب مطالبات کاملا مشخص است. حاشیهی امنیت ساختهشده امکان هر نوع جولان را به دولت میدهد.
همهی موارد ذکرشده را در شرق کوردستان میتوانیم به وضوح ببینیم. بحرانهای شخصیتی و اجتماعی و گستردهشدن روزافزون حجم دولت و کاربست سیاستهای بازدارنده از تکوین خلقی نه تنها برای خلق کورد بلکه برای همهی خلقهای ایران را شاهد هستیم. سکوت در مقابل این روند تخریبی در نهایت عرصهای را برای فعالیت خلقی باقی نمیگذارد. متاسفانه کمترین دغدغهی خاطر را در این زمینه شاهد بودهایم. تا وقتی که کلیهی نیروهای اجتماعی از امکان و فرصت سازماندهی برخوردار نباشند و در داخل یک نظام همگرا و در یک برآیند نیرو نتوانند به نظام سلطهی دولتی فشار آورند، امکان تعدیل در فشارهای دولت بسیار محدود مینماید. جامعهی آزاد و دموکراتیک شرق کوردستان (کودار)، تلاشی را آغاز نموده جهت ارتقاء و رشد و تقویت مبارزات اجتماعی برای خارجساختن جامعه از دست دولت به طوری که بتوان از یک کنش مشترک اجتماعی برای تمامی نیروهای آزادیخواه صحبت به میان آورد. هر چند که در ایران و شرق کوردستان تا حدودی با اندیشهی فراحزبی آشنایی وجود دارد اما به علت اینکه این تفکرات با همان پروژهی «حقوق فردی و فرهنگی لیبرال» درهمآمیخته، بار مسئولیتپذیری اجتماعی آن بهشدت کاهش یافته و از زاویهای فردی به آن نگریسته میشود. در حالی که فراحزبی بودن که گذار از خوانش تنگ حزبی کلاسیک است و راهگشای بُعد مبارزاتی نوینی در همگامی تمامی نیروهای اجتماعی میباشد، تلاش برای ایجاد جامعهی سیاسی است. نظام فراحزبی تلاشی است برای بازگرداندن نقشویژههای تمامی عناصر جامعهی دموکراتیک به آنها و کودار به عنوان یک سیستم فراحزبی در همین راستا فعالیتهای خود را گسترش خواهد داد.