چقدر انقلابی شدن، به همان اندازه اخلاقمداری و چقدر اخلاقمداری، به همان اندازه انقلابیگری...
باید به یاد داشته باشیم كه هر جامعهای دارای اهداف و آرمانهایی است و تمام كوشش و تلاشش در راستای رسیدن به این اهداف است. جامعه برای رسیدن به این اهداف معیارهایش را برمیگزیند. زیرا اهداف قابل تغییر نبوده و تنها روش و راههای رسیدن و در واقع استراتژی و تاكتیكها هستند كه در مقاطعی دستخوش تغییر خواهند شد. اگر این هنجارها درست و اخلاقی برگزیده نشده باشند امكان منحرفشدن از مسیر و دور شدن از اهداف، گریزناپذیر خواهد بود. اخلاق ضامن عدم انحراف در مسیر اهداف و آرمانها است. اگر معیارهای اخلاقی بر اساس شناخت درست از جامعه ایجاد شده باشند جامعه در رسیدن به آرمانهایش موفق خواهد بود. بهترین راه و روش برای رسیدن به هدف و یا انجام كار، تحت عنوان بهترین هنجار اخلاقی برگزیده میشود و به مرور زمان در ذهن و حافظهی جامعه قرار میگیرد. مثلاً میگویند كه اینها سنتهای فلان جامعه میباشند، چون بهترین هنجارها كمكم در ذهن و حافظهی جامعه به سنن آن جامعه تبدیل میشوند. حال بایستی بیندیشیم كه چه چیزی باعث میشود كه انسان مدام درحال تكاپو باشد و میخواهد مسئولیتهایش را در قبال جامعه به انجام برساند؟ كدام ندای درونی باعث این امر میشود؟ چه موضوعی سبب گردیده كه ما اقدام به ورود به عرصه مبارزه بنماییم و انواع ایثار و فداكاریها را انجام داده و در نهایت در راه ملت خود به شهادت برسیم؟ كدام ویژگی انسان مسبب این اعمال است؟ قطعاً چیزی جز اخلاق نخواهد بود. برای همین است كه در ابتدا، جامعه به طوركلی با زیربنایی اخلاقی ایجاد شده است. بر اساس شناختی كه از دستاوردهای جوامع نخستین داریم و انعكاس آنها را حتی در جوامع دولتگرا هم میبینیم كه به صورت الواح و سنگنوشته به دستمان رسیده، جوامع نخستین كاملاً اخلاقی بودهاند. آرا و نظریات جوامع در ابتدا همگی اخلاقی هستند و عملكردها تماماً اخلاقی میباشند. به زبانی دیگر میتوان گفت كه تئوری و عملکرد آنها از همدیگر جدا نبوده و كاملاً منطبق بر همدیگر بودهاند. میتوان فهمید كه چون جوامع اخلاقی بودهاند، توانستهاند دوام یابند و چون در پناه این موارد جامعه دارای دستاوردهای بیشتری بوده و از لحاظ هماهنگی و همآوایی بهتر حركت میكرده و امنیت خود را تضمین مینموده، لذا میتوانسته نسبت به حل مشكلات خود اقدام نماید. در واقع، وجود اخلاق برای جامعه، به مثابهی یك عدسی همگرا عمل كرده و به همگرایی و اتحاد بین نیروها كمك شایانی میكند. در اصل آنچه كه مردم یك جامعه را به هم نزدیك مینماید همان معیارهای شبیه به هم و تفاهم موجود در بهترین شیوهی كار كردن است. ما همه در جامعه برای اینكه بتوانیم كه در اسرع وقت به كارهایمان بپردازیم و نهایت استفاده را از وقت و زمان ببریم و دیگران را هم با خود همراه گردانیم و نیروی عظیمی را پدید بیاوریم، به اصول اخلاقی پناه میآوریم. جامعه و اخلاق مانند گوشت و ناخن، جداییناپذیرند و انسانها اخلاق را مانند ركن جداییناپذیر جامعه قبول كردهاند. به این دلیل میباشد كه در حفظ و دوام آن میكوشند. بدون اینكه در این زمینه قانونی نوشته شود و یا اینكه همواره آن را به انسان یادآوری نمایند و یا در اماكن برای یادآوری افراد از علایم و نشانهای تذكردهنده و بازدارنده و تابلوهای اعلانات استفاده نمایند و یا برای او سمبلهایی را ایجاد نمایند، با روح انسان عجین شده است. بحث از زمانی است كه در جهان هنوز از كتابها ی قطور قانون خبری نبوده و اخلاقمداری اجتماعی اجازهی نوشتن قانون را به انسانهای منفعتطلب نمیداد. نبود هیچ مكتوبی در این زمینه و نمادی فیزیكی نشان از توانمندی اخلاق دارد. نیرویی كه مانند سیمان اعضای جامعه را در پیوندی محكم و ناگسستنی در كنار هم نشانده است و از تفرق و جدایی آنها جلوگیری مینماید. بر عكس اگر كه موردی همواره بر زبان آورده شد و به صورت قانونی اجرایی درآمد و نوشته شد ناشی از ضعف آن خواهد بود؛ زیرا مواردی گذرا هستند و اگر یادآوری نشوند حتماً فراموش خواهند شد. در پشت آنها همواره نیرویی آماده و حاضر است كه در صورت هرگونه تخلف از این قوانین با استفاده از زور و خشونت اجرایشان نماید كه معمولاً در دست الیت و حاكمان قرار دارد.
ما از بهترین روش و نیكوترین راه بحث به میان آوردیم. در این اثنا باید به این امر هم توجه كرد كه همواره باید جامعه با پیشرفت علم و دانش و بالا رفتن سطح شعور و آگاهی و توسعهی دنیای ذهنیت، به ایجاد و كشف راههای جدیدتر به مثابهی اخلاقی والاتر اقدام نماید. اگر در این زمینه توانایی و آفرینندگیاش را از دست دهد و به هماندیشی در این زمینه نپردازد، ایجاد و نوشتن قانون گریزناپذیر خواهد بود. اما اخلاق احتیاج به چنین مواردی ندارد زیرا جامعه نبود آن را تجربه كرده است. دلیل پایداری جوامع و یا سست بودن آنها هم در این نكته نهفته است. ایجاد زیربنای جامعه بر اخلاق هم از این نیروی اخلاق سرچشمه میگیرد. بر این اساس اگر بخواهیم كه نیروی جامعه و نیروی اجتماعی شدن موجود در خودمان را بهتر بهكار بندیم و پیوسته خود را نیرومند گردانیم، بایستی به سراغ ویژگیهای اخلاقی موجود در شخصیت خودمان برویم. جامعه و انسان هیچگاه بدون اخلاق نخواهند بود؛ اما اخلاق خوب و بد هر دو در انسان به وجود میآیند. اخلاق خوب همان ویژگیهایی هستند كه باعث انسان شدن و ایجاد جوامع گردیده و به آن نیرو بخشیده و آنها را در روی زمین استوار نموده است. اخلاق بد هم همانی است كه فرد را در راستای منافع خود در برابر جامعه قرار میدهد. بر این منوال وقتی كه بحث از ایجاد یك جامعهی سالم و یا انسانسازی میكنیم منظورمان برجستهكردن و نهادینهكردن اخلاق در فرد و جامعه است. موردی اساسی كه فرد باید به آن توجه نماید تا بدان وسیله بتواند اخلاقیبودن را در خود ارتقا دهد این است كه اخلاق، ریشه در باوری انسان دارد. یعنی اینكه انسان به چیزی كه اعتقاد پیداكرده و بدان باورمند است به صورت یك ارزش و معیار اخلاقی مینگرد و همواره در ذهن او جاری است و به بخش جداییناپذیری از زندگی او تبدیل شده و معیار عملكردش میشود. در اصل، اخلاق، انرژی سیالی است كه در تمام لحظات و حتی در سختترین شرایط فرد را نیرومند نموده و در خدمت جامعه نگه میدارد. باید به این نكته هم اشاره كرد، مواردی كه باعث اعتقاد و باورمندی خواهند شد سطح اخلاق را در شخص و جامعه افزایش میدهند. در مورد كلمهی باور دقت نمایید، بسیار مهم است و داری توان هدایت و مسیریابی بالایی بوده. گاهاً میبینیم كه موارد قانونی به راحتی مورد اغماض قرار میگیرند و حتی فرد، حاضر به دادن جریمه و كشیدن سزای آن هم میباشد اما به دلیل باورمندی در مسئلهی اخلاق و جای گرفتن آن در بُعد ذهنیتی اصلاً نمیتوان از آن گذار كرد. اگر هم تخطی صورت گیرد دچار عذاب وجدان خواهیم شد و این عذاب وجدان بعضاً تا آخر عمر آدمی هم با او خواهد ماند. در مورد قانون و نقض آن، انسان به این صورت نیست و در صورت نقض و پایمال كردنش تنها از بابت دادن جریمه و كشیدن سزا ناراحت خواهد شد و به عذاب وجدان گرفتار نمیشود. بارها شاهد آن بودهایم كه افراد، قانونگریزی را نوعی زرنگی و جسارت هم دانستهاند. گفتن این نكته نه به معنای تأیید و تصدیق میباشد اما نشان از ضعف قانون دارد. مگر اینكه قانون مربوطه ریشه در بنیانی اخلاقی داشته باشد و افراد از زیر پا گذاشتن آن دچار ناراحتی روحی و روانی شوند. قانونهای نظامی در كشورها از این دسته هستند.
به كشور ایران توجه نماییدكه قانون اساسیاش را برای اینكه لازمالاجرا نماید و قانونگریزی را به حداقل برساند، شریعت را با آن درآمیخته و حالتی تقدسگونه به آن بخشیده است. میبینیم كه همواره در هنگام به زبان آوردنش هم از واژهی قانون مقدس جمهوری اسلامی ایران استفاده مینماید. البته نباید فراموش كرد كه مضامین ذهنیتی كه باعث تقویت باور و اعتقاد خواهد شد باید در راستای واقعیات جامعه باشند و فكری كه منطبق با مبانی تشكیل جامعه و خصوصاً زندگی اشتراكی نباشد، اخلاقی هم نخواهد بود؛ چنانچه قوانین جمهوری اسلامی ایران هم منجر به پیشبرد اخلاق جامعه نمیشوند. اگر مضامین ذهنیتی منطبق بر اصول ساختاری جامعه نباشند و باعث تقویت آن نشوند، فردگرا، خودسر و مادهگرا باشند باعث ایجاد روح اعتقادی و باوری نمیشوند. برای درك واقعیتهای جوامع هم باید به روند تكامل طبیعی آن در طول تاریخ توجه كرده و نیز جاهایی را كه جامعه در آن دچار انحراف شده را با دقت بیشتری مورد ارزیابی قرار دهیم. افكاری با مضمون ناهمخوان با ساختار جامعه، پدید آورندهی اخلاق نخواهند بود و نه تنها اخلاق را در جامعه ریشهدارتر نكرده و به بسترسازی آن كمكی نمیكنند بلكه تیشه به ریشهی آن میزنند. برای همین بین اخلاقیبودن انسان و زندگی او رابطهای ناگسستنی وجود دارد. همچنین اخلاقی بودن باعث میگردد كه نیروی جامعه متمركز گردد و اتحادی در آن ایجاد شود تا بتواند بیعدالتی را ریشهكن نماید. زیرا جامعه در سایهی اخلاق به یك توازن وجدانی دست مییابد. اخلاق، همان وجدان جامعه میباشد. وجدان جامعه تحت عنوان اخلاق، موارد مفید و پسندیده را به زبان میآورد و جامعهی بااخلاق در مقابل اعضای خود هرگز با بیعدالتی رفتار نمینماید و ستم را هم قبول نمیكند؛ پس اخلاقی بودن در همان حال كه بیعدالتی را قبول ندارد، از ظالم بودن و ناعادل بودن هم جلوگیری مینماید. نكتهی قابل ملاحظه در این جا همین عدالت است، زیرا در همهی كیهان به موضوع عدالت برمیخوریم و در تمام كیهان و طبیعت شاهد وجود عدالت هستیم. جامعه به عنوان طبیعت دوم (هر آنچه مربوط به جامعه و انسان است را شامل میشود كه به نوعی مرحلهی بالاتر و حالت بازتابیافتهی طبیعت اول است) هم در میان طبیعت اول ( ایماژهایی و هر آنچه در طبیعت كه از هر چیزی بهجز جامعه و انسان پدید میآیند ) در دامان آن پدید آمده. انسان با نگاه به طبیعت و تعمق در آن خصوصیات اخلاقی موجود در آن را كشف كرده و در طبیعت دوم یعنی جامعه پیاده كرده است. این موردی بسیار مهم است و اخلاق ویژگی نهفته در درون هستی است. كسانی كه ستم روا میدارند از لحاظ وجدانی دارای مشكل میباشند و جوامعی هم كه ظلم و بیعدالتی را قبول میكنند از لحاظ وجدان جمعی دچار مشكل هستند. زیرا اخلاق است كه معیارهای خوب و بد را به انسان نشان میدهد و انسان دارای اخلاق میتواند نیك و بد را از هم تشخیص دهد و بر اساس معیارهای اجتماعی رفتار نماید. برعكس كسی كه دارای اخلاق نباشد قطعاً خیر و شر جامعه هم برای او فرقی نخواهد كرد و كدام رفتار یا عمل به نفع جامعه بوده و كدام عمل به ضرر آن است، برای او بیمعنی خواهد بود؛ زیرا كه در اخلاق معیارهای انسانی نهفتهاند. اگر در جوامع امروزین در مقابل اینهمه معضلات و مشكلات اجتماعی هیچگونه عكسالعملی صورت نمیگیرد نشان از وجود یك مشكل بزرگ دارد و آنهم بیاخلاقی است. اگر در روزگار ما مشكل اخلاق و وجدان وجود نداشت سرمایهداری جهانی به بلای سر انسانها تبدیل نمیشد. چون مشكل بیاخلاقی قبل از همهی مشكلات قرار میگیرد و نبود اخلاق مسبب سایر مشكلات است.
اما اكنون این سؤال پیش میآید كه وجدان جامعه در كجا قابل مشاهده بوده و چطور میتوانیم به ضعف آن پیببریم؟ پاسخ آن بسیار آسان است. این موارد به عینه در كارهای هنرمندان و نویسندگان مشاهده میشود. چونكه به این دو دسته از انسانها منعكس كنندگان وجدان جامعه گفته میشود و سیستم جهانی هم این موارد را در مقابل انسانها به كارمیبرد. به آثار هنری و نویسندگی و تیراژ كتابها و مجلات و عرضهی آنها در بازار و محتویاتشان توجه نمایید كه در چه سطحی قرار دارند و برای چه قشری ارائه میشوند. اینها همگی نشان از ذهنیت و وجدان جامعه دارند. به عنوان مثال به مجلات ورزشی در ایران دقت نمایید كه تعداد و تیراژ آنها در چه حدی است و در كنار آن هم به میزان ورزش و چگونگی انجامش دقت نمایید. كسی برای خدمت به جامعه این كار را انجام نمیدهد. قبلاً گفته شد كه اخلاق سطح آگاهی جامعه از آزادی است؛ از این رو در جایی كه اخلاق ضعیف باشد در اصل مشكل درك و فهم آزادی جای بحث بوده و تعریف آن جامعه از آزادی دارای اشكال است. اگر انسانها بردهداری را قبول دارند و بردهشدن را میپسندند، قطعاً در معیارهای آزادی آن جامعه نادرستی و كژی وجود دارد و این همان اخلاق فاسد است. مثالی در این زمینه بیشتر به فهم موضوع كمك خواهد كرد. در كربلا شعار اهل بیت مقابله با ظلم و بیداد و ایستادگی در برابر آن است. بیان این نكته كه اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید نشان از یك بنیان اخلاقی محكم برای جامعه دارد. آزادانه زیستن و ظلم را قبول نكردن، اخلاقی والاست و نشان از معیارها و ارزشهای آن جامعه دارد. مورد دیگری كه دربارهی اخلاق بایستی اضافه كرد این است كه اخلاق در جامعه نقش نیروی نگهدارنده و كشش را در بین اجزا دارد، یعنی همانگونه كه بتون در یك دیوار سایر مصالح را نگه میدارد و استحكام میبخشد، اخلاق هم همین وظیفه را در جامعه دارد. برای همین اگر اخلاق نباشد جامعه حالت گلهای را پیدا خواهد كرد. از راه اخلاق و از راه معیارهای اخلاقی، اصالتها و معنویات واقعی انسانی در شریانهای جامعه به گردش درمیآیند. از این رو اخلاق همانند مویرگهای بدن كه خون را از قلب به تمام اعضای بدن میرسانند، انسانیت را در بین جامعه نشر میدهد. این انتشار به چه صورت است؟ میتوان گفت كه این به صورتی صافیگونه عمل مینماید، یعنی عناصری را كه شامل موارد غیر انسانی هستند از خود عبور نمیدهد به همانگونه كه اگر میكروبهایی در خون وجود داشته باشند قلب دچار مشكل خواهد شد و یا بر اثر فشار، مویرگها پاره خواهند شد و باعث خونمردگی و بیماری خواهند گردید؛ نبود اخلاق هم همین مشكلات را برای جامعه به همراه میآورد. اخلاق از ظرافتهای موجود در بافت یك جامعه و زندگی انسانها است و درست به همان صورت كه اگر یك میكروب وارد خون شود انسان را بیمار مینماید و یا اگر فشاری نامتعارف بر گردش خون وارد گردد باعث سكته و یا ایجاد سرطان میشود، اگر یك کژی در اخلاق هم ایجاد شود جامعه را بیمار میگرداند و انواع سرطانهای اجتماعی را به همراه خواهد داشت. این ویژگیهای اخلاق باعث میشوند كه اخلاق به عنوان یك ركن اساسی درآید و تحقیق و تفحصهای زیادی در این رابطه انجام داده شوند و امروزه هم میبینیم كه نبود آن در جامعه بزرگترین معضلات را به همراه داشته است و این مسائل بسیار جدی میباشند.
همهی ما با این گفته آشنایی داریمكه در جامعهای علم و تكنولوژی وجود دارد، ولی دنیای خود را ایجاد نكرده است؛ اما غافل از اینكه جامعه بر پایهی اخلاق ایجاد میشود نه بر اساس علم و تكنولوژی. این مورد را اینگونه میتوان تحلیل كرد كه پیشرفت مادی وجود دارد اما پیشرفت معنوی در ركود به سر میبرد. زیرا كه آنها اخلاق را بر اساس معیارهایی كه تضمینكنندهی منافعشان باشد قبول دارند. یعنی برای اخلاق معیارها و سطوحی را بیان میدارند كه به آنها سود برساند. چگونه بخوریم و یا چگونه بپوشیم، اینها را اخلاق مشخص میگرداند نه معیارهای شخصی. انحرافاتی كه در این راستا صورت گرفتهاند باعث گردیده كه انسان به صورت یك شیء درآید. این واقعیت را رهبر آپو به شكل جامعهای در قالب انسانی كه مغز و دل او از حلبی است و یا به مانند چشمبند اسبهای گاری كه تنها مسیری مستقیم را میبیند و به راحتی میتوان آن را هدایت كرد، توصیف كرده است. امروزه انسان را به این صورت درآوردهاند. كسی كه در او اخلاق وجود نداشته باشد نگاهی تكبُعدی به مسائل خواهد داشت. قلب او هم چیزی را احساس نمیكند و در مقابل خوبی و بدی هم عكسالعملی نشان نخواهد داد و در مقابل كژیها ناراحت نشده و ابراز نارضایتی نمیكند و تلاشی جهت كشف چیزهای تازه ندارد. چون اخلاق، نیروی درونی انسان است و برای اینكه انسان به دنبال چیزهای نو برود و به جستجو بپردازد احتیاج به چنین نیرویی دارد؛ یعنی برای ابداع و نوآوری به اخلاق نیاز است. انسانهای دارای اخلاق به دنبال كشف و تحقیق موارد تازه میروند. موردی كه باعث گردید تا راهب و راهبهها، قدیس و قدیسهها، حواریون و دراویش سالها در دیرها و معابد به تحقیق و جستجو بپردازند همانا اخلاق و ضدیت آنها با موارد ناپسندی بود كه نمیتوانستند آن را قبول نمایند. دلیلی كه باعث میشد این انسانها سالها در غارها به انزوا بپردازند و در عمق جنگلها و مناطق دوردست به تأمل مشغول شوند، به خاطر احساسات درونی آنها و انزجار آنها از پلیدیها بود. وقتی كه از لحاظ عملی به مسئله مینگریم انسان نیروی خود را از اخلاق خود میگیرد. چیزی كه باعث پیشرفت و یا عقبماندگی انسان خواهد شد همانا اخلاق است. تنها افراد اخلاقمند میتوانند در شرایط فعلی به مقاومت بپردازند. چون اخلاق، ذهنیتی است كه به آن باور دارید. اخلاق روح، عاطفه، وجدان و اندیشهی شماست. این نیرو را به عینه در كجا میبینیم؟ آن را میتوان در واقعیت ادیان مشاهده كرد. آیا تا به حال از خود پرسیدهایم چرا ادیان علیرغم تمام پیشرفتها در عرصهی علم و تكنولوژی هنوز هم بسیار نیرومند هستند و علیرغم تمامی تبلیغات سوءسرمایهداری دارای تأثیر میباشند و شاهد آن هستیم كه امروزه در اروپا مردم گرایش بیشتری به دین نشان میدهند و این درحالی است كه اروپا مركز سرمایهداری میباشد. چونكه دین بر زیربناهای اخلاقی انسانیت شكل گرفته است. در اصل دین ویژگیهای اخلاقی انسان را نظاممند مینماید. برای همین است كه دین را به راحتی نمیتوان از میان برداشت و دارای جایگاه ویژهای است.
در این جا به مسئلهی دین توجه نمایید كه دارای واقعیتی بسیار مهم در درون خود است و نیروی آن ناشی از این خصیصه است. دین، نیرومندی خود را از اخلاقمندی و زمینهی تبلیغ را هم از بیاخلاقی موجود در جامعه میگیرد. هر چقدر اخلاقیتر باشد به همان اندازه نیرومندتر خواهد بود و چقدر اخلاق از میان برداشته میشود به همان اندازه زمینه برای تبلیغ و انتشار آن گشوده خواهد شد. این نشان از نیروی تطبیق آن بر مقتضیات و شرایط زمانی و مكانی با توسل به نیروی اخلاق است. حتی حضرت محمد با بیان این كه دین اسلام با توجه به مقتضیات زمانی قابل تغییر بوده و دین تمام دورانهاست، اشاره به بعد اخلاقی آن دارد. غربیها خصوصاً از این ویژگی دین غافل هستند و حتی اندیشمندان و متفكران آنها بخصوص افراد لائیك ( كسانی كه به زندگی مادی باور دارند)، برای همین سخنانی بسیار ناآگاهاًنه در مورد دین بیان میدارند. این را باید اضافه نماییم كه در دین منطق نیرومندی نهفته است، چقدر اخلاقی باشیم به همان اندازه دینی خواهیم بود و چقدر فردی دور از اخلاق باشیم به همان اندازه هم زمینهی فعالیت را برای دینگرایان فراهم آوردهایم. چون این قانون انسانیت است و دین موقعیت خود را در این قانون استوار كرده است. این واقعیت، از دین موردی بسیار حساس درست كرده است. مواردی كه تحت عنوان دین نظاممند شدهاند بسیار درست هستند؛ واقعیتهایی اجتماعی هستند كه تحت عنوان دین بر زبان آورده شدهاند. مثلاً زكات، دعا، عدالت، جوانمردی، تعاون، همیاری و دستگیری از دیگران اخلاقی هستند و از ویژگیهای انسانی میباشند و همگی در قالب دین تفسیر میشوند. این در حالی است كه اینها همان موارد انسانی هستند و انسانیت بدون آنها خالی از معنا خواهد بود. دین با توجه به این نكات به وجود آمده و خود را نیرومند گردانیده است. مثلاً در قرآن شاهد بحثهای گسترده در باب ایجاد ساختارهای اقتصادی و معماری و پیشرفت تكنولوژی نیستیم، ولی در مقابل همیشه بحث از موضوعاتی به میان میآید كه از آنها سخن گفتیم. در یك حكومت دینی مشاهده كردهاید كه در نهایت دلیل تمامی ضعفها و نواقص خود را به وجود دیگر سیستمهای فرادست و سلطهگر پیوند میدهد و با شر خواندن آنها و ضد اخلاقی خواندنشان خود را از نابسامانی میرهاند. نمونهی آنهم جمهوری اسلامی ایران میباشد. همهی موارد ناپسند را به دیكتاتورها، پادشاهان و ظالمان نسبت داده و در مقابل، تمامی صفات و خصوصیات نیك دین را هم به خود نسبت داده و به راحتی جامعه را با خود همراه میگرداند. دلیل اینكه سیستم سرمایهداری با وجود تمامی پیشرفتهایش در عرصهی تسلیحات و تكنولوژی قادر به مقابله با دین نیست، در همین مورد نهفته است.
اگر رهبر یك دولت و پاپ (رهبر كلیسای كاتولیك مسیحیان) بخواهند كه برای مردم سخنرانی نمایند كدام یك افراد بیشتری را تحت تأثیر قرار خواهند داد؟ در پاسخ این پرسش باید بگوییم پاپ. مثلاً هیچ دولتی در اروپا قادر به گردآوری جمعیتهای میلیونی نیست اما پاپ به راحتی میتواند این كار را انجام دهد. مثلاً در عراق امروز اگر نوری مالكی و آیتالله سیستانی هر دو اقدام به دعوت از مردم بنمایند كدام یك موفقتر خواهند بود؟ این واقعیت از كجا نشات میگیرد؟ جامعهشناسان هم نمیخواهند كه این واقعیتها را قبول نمایند این موارد را نشان از عقبماندگی و جهالت و دینگرایی میدانند و با دیدی غربگرایانه به موضوع مینگرند و خاورمیانه را مكانی عقبمانده میپندارند چون این موارد در آن به وفور یافت میشوند. حاضر نیستند قبول نمایند كه تمامی كتآبها ی علمی به اندازهی كتابها ی مذهبی دارای نقش نیستند. چرا یك دانشمند به اندازهی یك انسان دینی یا یك پیشوای مذهبی نمیتواند دارای نفوذ باشد؟ روشنفكران نمیخواهند این امر را درك نمایند چون علم جامعهشناسی و روانشناسی در اختیار نظام سرمایهداری قرار دارد و بر اساس منافع آنها حركت مینماید و منافع نظام در ندیدن این موارد است. هر دو علم، هم از جامعه و هم از اخلاق بریده شدهاند. دیدگاهی پوزیتیویستی پیدا كردهاند. انسان را موجودی مكانیكی پنداشته و بعد متافیزیكیاش را اصلاً مورد توجه قرار نمیدهند. حال آنكه دین در پیوند با همین بُعد متافیزیكی انسان بوده و اخلاق هم به همین صورت. این موارد را برای این بر زبان میآوریم كه در بیشتر موارد به صورتی بسیار قالبی با این موضوعات برخورد میشود. این همان دید غربیها نسبت به این مسئله است، یعنی آنالیز كردن معنویات انسان؛ اما نباید اینگونه باشد. زیرا انسان موجودی است دارای بُعد متافیزیكی و بدون این بخش قادر به ادامهی حیات نخواهد بود و مهمترین بُعد متافیزیكی انسان هم اخلاق است. این محیط، عرصهای نخواهد بود كه تنها متعلق به دین باشد و تنها دینگرایان بتوانند در آن به فعالیت بپردازند. وقتی كه عرصهای بسیار گسترده را برای دین آزاد گذاشتهایم و هیچ فعالیتی هم در این زمینه انجام نمیدهیم، پس چرا دین را مورد نكوهش قرار دهیم. قطعاً دین دارای ابعاد مثبتی هم هست كه به آنها اشاره كردیم. فقط نحوهی به كار آوردن دین مهم است. این مسئله همانگونه كه در مورد علم بیان كردیم در باب دین هم صدق مینماید. یعنی دینگرایی و علمگرایی را قبول نداریم. منظور ما از این گفته سوءاستفاده از دین به عنوان یك ابزار برای سیاست و یا امرار معاش و تجارت است. برای نمونه مسئلهی حج را در نظر بگیرید، كسی با آن بعد حج كه به مراودات مسلمانان و عبادت آنها مرتبط است و همچنین تبادلات فرهنگی در بین ملل اسلامی مخالفتی ندارد، اما استفاده از حج به عنوان یك ابزار سیاسی در جهت رسیدن به منافع و اهداف مادی، انكار معنویات حج میباشد.
در حال حاضر هم تنها اسلامگرایان و جنبشهایی كه بر اخلاقمداری تأكید مینمایند، در خاورمیانه قادر به سازماندهی ملتها هستند. غربیها از این مسئله بسیار ناراحت هستند زیرا این را تهدیدی برای خود میدانند. لذا با آنها به دشمنی میپردازند و به جای اینكه از در تعامل با اسلام درآیند سعی دارند كه با ایجاد گسست در اسلام به مقابله با آن برخیزند كه نمونهی آن القاعده میباشد. ما هر دو نوع برخورد با دین را رد مینماییم، هم استفاده از آن توسط غربیها جهت ایجاد شكاف در بین خلقهای خاورمیانه و دشمنی با دین جهت نابودی آن و هم با كاربرد آن از طرف حكومتهای اسلامی به عنوان ابزاری برای حاكمیت بر جامعه و دگماتیك كردن آن. برای همین «رهبر آپو» گفتند: «ما مخالف فرهنگ دینی نیستیم بلكه مخالف اسلام سیاسی هستیم». باید متوجه این نكته نیز باشیم كه اخلاق نه موجودیتی دینی بلكه واقعیتی اجتماعی است و دین تنها قالب جهت ارائهی آن نمیباشد. اخلاق انرژی و معنویات درونی انسان میباشد و باید در این نكته به اقناع برسیم. این مورد را همیشه به یاد داشته باشید كه اخلاق از آغاز موجودیت انسان و شكلگیری كلانها (گروه خویشاوندی كه به شكل اجتماعی بیست تا سی نفری و از راه گردآوری گیاهان و شكار میزیستهاند) به عنوان نخستین اجتماعات انسانی در دنیا، حالت زیربنایی را داشته و هرگاه از جامعه رخت بربندد دیگر خبری از جامعه هم نخواهد بود. اما میدانیم كه دین به صورت امروزیاش با ظهور حضرت ابراهیم نظاممند شد. قبل از آن دین وجود نداشته ولی اخلاق وجود داشته و معیارهایی كه نشانگر اخلاق در بین انسانها بوده به وضوح قابل مشاهده است. منظور ما این است كه دین در اصل قالبی نظاممند شده برای ارائه اخلاق میباشد. این نیز بسیار مهم است كه در جوامع اخلاق به چه صورتی ارائه گردد. قالب آن به چه صورت باید باشد. نوع ارائهی اخلاق در قبول واقع شدنش در میان مردم آن جامعه بسیار مؤثر است. بایستی روش ارائهی اخلاق هم به خوبی سنجیده شود تا در جامعه به راحتی پذیرفته شود. به ادیان توجه نمایید كه به تمامی اخلاقی هستند و به خاطر همین است كه در تمام دنیا مقبول میافتند. برای نمونه در اسلام 95 درصد آیات به احكام و مدیریت اجتماع ارتباط دارد. این نشانگر اهمیت ادارهی اجتماع است و در همهی این آیات هم به مسائل اخلاقی اشاره شده و بسیار واضح است كه هدف دین هم در این زمینه چیست و میخواهد جامعه را به چه صورت اداره نماید؟ معیارهای ما در مراودات روزانه و در برخورد با دیگران از قبیل چگونگی احترام گذاشتن، صحبت كردن، همكاری، همیاری و حتی نحوهی سیاستمان نشانگر اخلاق ما میباشد. در جنبش ما همواره سعی شده كه از اصول اخلاقی در كنار موازین حزبی و سازماندهی داخلی استفاده شود. بر اساس این موارد در این مقطع میتوان گفت آنچه كه نشانگر یك شخصیت انقلابی و مبارز است و او را از سایر افراد مجزا میگرداند اخلاق اوست و یا میتوان بدین صورت هم تعریف كرد كه افراد اخلاقمند همگی افرادی انقلابی هستند و یا اینكه انقلابی بودن بدون اخلاق هیچ معنایی نخواهد داشت. این همان نكتهای است كه جامعه در آن سرگردان است و به وسیلهی آن جامعه را به انحطاط كشاندهاند. میتوانیم این را به عنوان یك شعار انقلابی درآوریم : چقدر انقلابی شدن، به همان اندازه اخلاقمداری و چقدر اخلاقمداری، به همان اندازه انقلابیگری. برای چه به شعاری اینچنین نیازمندیم؟ چونكه جامعه از هم گسیخته، بدون معنویات مانده و روح جامعه از بین رفته است و همگی اینها از نبود اخلاق سرچشمه میگیرد. اخلاق خودآگاهی و خودسازی است و در این راستا عمل نمودن است. به صورت فیزیكی میتوانند هر بلایی را بر سر انسان بیاورند، میتوانند او را كور و كر نمایند و فلج كنند، او را اسیر و حبس كرده، شكنجه كرده و در نهایت او را بكشند ولی انسان اخلاقی هرگز شكست نخواهد خورد. شیوهی مقاومت رهبر آپو در زندان امرالی در پیوند با اخلاق اوست و برای همین است كه نظام سرمایهداری با تمام توان خویش، ایشان را تحت فشار قرار داده و شكنجه میكنند و باز هم رهبر آپو به مقاومت خودشان برای پیروزی خلق کُرد ادامه میدهند. این را به عنوان مسئولیتش در برابر جامعهی کُرد انجام میدهد و این موردی به تمامی اخلاقی و انقلابی است. در این مورد به راحتی میتوان یكی از واقعیتهای رهبر آپو را دید كه همانا اخلاقی بودن اوست. وی به خاطر ملت کُرد از همه چیز خود گذشته است و حاضر نیست كه آن را با هیچ چیز دیگری عوض نماید. ...
برگرفته از مجله ولاتی آزاد شماره 65