مساله کرد, نظام جهان را درهم میریزد و موازنات قدرت را تغییر میدهد بدین سبب نباید مطرح گردد...
جميل بايک
اگر نیک به این حقایق بنگرید, متوجه خواهید شد که رجعت دوباره این خلق به اصل کردبودن خود تا چه حد دشوار و سخت است. درست به این میماند که از یک ترک, یک کرد بسازی. مبارزه و تلاش در چنین مواقعی بسیار سخت است و...
در مورد تاسیس PKK و ظهور رهبری آن با این پرسش شروع خواهم كرد: چرا PKK و رهبری آن بعد از سال 1970 ظهور كردند و نه قبل از آن؟ تردیدی در این نیست كه قبل از دهههای 1970 توان ظهور و قیام نهضتی همچون PKK وجود نداشت. یعنی قیام PKK و رهبری آن بر اساس خواسته ما نبوده است. به عبارت دیگر، بنا به میل رهبری نبوده است كه چنین جنبشی را بدین طرز و شكل بنا نهاده است. برای تولد و ظهور چنین جنبشی باید زمینه و شرایطی فراهم باشد. اگر این شرایط نباشند هر قدر هم تلاش نمایی، نمیتوانی با زور آن را به منصه ظهور برسانی، حتی اگر هم آن را تاسیس نمایی، جنبشِ ناقص وناكارآمدی خواهد بود و شانسی برای تداوم نخواهد داشت. پس وجود پایه و اساسی برای بنیاد نهادن جنبشی به این شكل و صورت ضرورت تام دارد.
این درست، كه قبل از دهههای 1970 نیز خلق كرد و كردستان وجود داشته و زیردست دشمن بودند و امكان ظهور یك جنبش وجود داشت و آن وضعیت چنین چیزی را ایجاب میكرد ولی آنچه مد نظر ماست، ظهور جنبشی است كه همانند PKK دارای خطمشی و ایدئولوژی باشد. بدین سبب در آن زمان رهبریتی همچون رهبری PKK نمیتوانست ظهور یابد، زیرا شرایط عینی(ابژكتیو) فراهم نشده بود. همچنین نباید از یاد برد كه تاریخ هیچ وقت معضلی را به كسی كه توان حل آن را ندارد، واگذار نمیكند و آن را به كسی خواهد سپرد كه در چنان پایه و سطحی باشد و بتواند از عهده حل و رفع آن بريآید. این یعنی اینكه اگر تاریخ چنین مسئولیتی را به كسی سپرد حتما از عهده انجام آن برخواهد آمد و اگر تاریخ این وظیفه را به كسی نسپارد حتی اگر قصد انجام آن را داشته باشد، نمیتواند آن را به ثمر برساند. یعنی این مساله كار خواسته و هوس و آرزو نبوده و نخواهد بود. قبل از 1970 سرمایهداری هنوز به كردستان گام ننهاده بود و مبارزه نوین طبقاتی شكل نگرفته بود. اقشار و طبقات موجود عموما به صورت گروههای كوچك بودند به همین دلیل اگر طبقهای در سرزمینی وجود نداشته باشد مبارزه و جنبشی هم در كار نخواهد بود و در صورت وجود، آن طبقه خود را سازمان داده و در راه تحصیل منافعش اقدام به مبارزه مینماید و به این ترتیب اندیشه و تشكیلات قدم به عرصه وجود مینهد و مبارزه را آغاز مینماید. این موارد قبل از دهههای 1970 وجود نداشت. گرچه سرمایهداری از راههای متفاوتی برای غارت كردستان نفوذ كرده بود تا احتیاجات خود را تامین نماید. این یك واقعیت است . با ورود سرمایهداری پیشرفت و ترقیاتی كه تناسب و همخوانی چندانی با هدف و خواسته خلق نداشتند، بوجود آمد. چرا كه سرمایهداری ترك برای ارضای امیال و خواستههای خود شروع به غارت و چپاول منابع زیر زمینی و روزمینی نمود. به عبارت صحیحتر هدف آنها از آمدن به كردستان، نه ترقی و پیشرفت دادن آن، بلكه غارت آن بود.
سرمایهداری ترك به سبب نیاز به مواد خام، به كردستان وارد شد. با ورود آنان، طبقهای دیگری خارج از اراده و میل باطنیشان شكل گرفت كه پرولتاریا بود. با ظهور این طبقه اندیشه و ایدئولوژی آنها نیز تولد یافت كه بعدا بر این اساس، جهت مبارزه در راه خود شناسی و حفظ و پاسداری از سود و منافع خویش قیام نمود.
بدین سبب PKK بعد از دهههای 1970 ظهور كرد، چرا كه قبل ازآن، امكان ظهورچنین جنبشی در میان نبود ولی بعد از دهههای 1970 زمینه و شرایط ابژكتیو آن فراهم گردید. در اینجا متوجه خواهید شد كه بعداز ورود سرمایهداری، این شرایط همچون پایه و اساسی به وجود میآید و همین هم سبب ظهور شرایط سوبژكتیو آن شده است. با وجود این شرایط، PKK قدم به عرصه وجود نهاده است. بعد از 1970 تاریخ، شرایط ابژكیتو را بوجود آورد و ایجاد شرایط سوبژكیتو آن ضروری مینمود. تاریخ این وظیفه را به ما سپرد و رهبری نیز در راستای مسئولیت محول شده به پاخاست و به این فرصت تاریخی پاسخ داد. شرایط تولد PKK اینگونه بوجود آمد . اما آنچه شایان اهمیت است، گامهای اولیه محكم و استوار برداشته شد. گامهای اولیه هر قدر محكم و استوار باشند در فرجام كار نتیجهبخشتر خواهند بود. به همین دلیل گامهای اولیه بسیار مهم میباشند. با این وجود اگر قدمهای نخستین استوار باشند اما جنبش براساس آنها گام بر ندارد، نمیتواند به هدف خود نایل آید. سوای این به طور حتم به آمال و اهداف خود خواهد رسید. در هر كار و مبارزهای گام اول، فرجام آن را مشخص خواهد كرد. در طول تاریخ این مورد به اثبات رسیده است. برخی در ابتدا خوب عمل كردهاند ولی ادامه ندادهاند و نتیجهای ازكار خود نگرفتهاند حتی در پارهای موارد به اهداف خود پشت نموده و عدول نمودهاند. نمونه این گونه جریانات در تاریخ بسیار دیده میشود. برای مثال مافیا در آغاز همچون یك نهضت میهنی در راه استقلال و آزادی ظهور نمود. با وجود یك سری ضعفها، زمان آن برای اقدام مناسب بود اما بعدا از خطوط و مواضع خود عدول نمود، اكنون نیز میدانید كه ضرر و زیان فراوانی به انسانیت وارد ساخته و به دشمن و خطری برای بشریت تبدیل گشته است. به همین ترتیب خیلی جنبشهای دیگر بودهاند كه در آغاز خوب بوده اما به راه خویش ادامه ندادهاند. گاه جنبشهایی تلاش كردهاند كه در عرصهای كه به وجود آمدهاند، پاسخگوی مسائل باشند، اما نتوانستهاند و نتیجهای ببار نیاوردهاند. در یونان قبل از انقلاب اكتبر شوروی یك جنبش سوسیالیستی ظهور كرد و در مسند اقتدار هم قرار گرفت اما به دلیل آماده نبودن شرایط عینی، با وجود اینكه در اقتدار بودند، نتوانستند پاسخگو بوده و به نتیجهای هم نرسیدند. در مجارستان نیز سوسیالیستها به قدرت رسیدند اما در زمان اندكی قدرت را از دست دادند. بیگمان هر فراز و نشیبی هم ناشی از معایب و نارساییهای این جنبشها نبوده است گاهی نقص و كاستی در شرایط هم وجود داشتهاند. به همین دلیل در چنین شرایطی اگر جنبشی از لحاظ ایدئولوژیكی و سازمانی قوی هم باشد، نمیتواند پاسخگو بوده و چیزی را تضمین نماید، زیرا شرایط ابژكتیو كه بسیار اساسی میباشند، هنوز كاملا آماده نشده و فراهم نگردیده است. هرگاه فرصت ایجاد شد، میتوان از آنها سود جسته وبه هدف نایل آمد. آنچه در این جا لازم است بدانیم این است كه باید گام اول با دقت و محكم برداشته شود. حتی دیر و زود برداشتن گام نیز در این امر موثر است. گامی كه برداشته میشود علاوه بر محكم بودن باید درجا و مكان مناسب نیز باشد. اقدامی جدای از این صحیح نبوده و برای تاسیس حزب نیز مناسب نمیباشد. این برای هر یك از رفقا نیز مصداق دارد. اگر گام اول را درست و محكم بردارد و بر این اساس تداوم یابد، مثمر ثمر واقع خواهد شد و خود را از یاد نمیبرد ولی اگر از همان ابتدا بر بنیان استواری گام بر ندارد واز دیدن نقص وكاستیها چشم فرو بندد نمیتواند به مبارزه خود ادامه داده و به نتیجه برسد.
از لحاظ علمی هم بدین شیوه است. برای مثال چون ما در ابتدا گروه خود را برای تکوین حزبی آماده نكرده بودیم و گامهایمان را با استواری بر نداشتیم، گروه به هنگام تكوین حزبی نتوانست پاسخگوی تشكیلات باشد. بحرانی كه حزب ما در سال 1970 با آن روبرو شد از این نقطه سرچشمه میگیرد. این هم سبب شد كه حزب نتواند از هر لحاظ پاسخگوی مسائل باشد. به همین سبب با این بحران مواجه شد .
به همین مناسبت رفقایی كه میخواهند PKK ای شوند بایست گام اولشان محكم باشد و گرنه نخواهند توانست به آسانی، به اهداف خود نایل آیند. مشكل حزبی شدن چیست؟ چه كسی عضو حزب است؟ چه كسی یك PKK ای مكمل خواهد شد؟ اگر كسی این مسائل را درك ننماید، نمیتواند گامی برداشته و حقیقت حزب را نمایان سازد و نماینده آن گردد. آن فرد همیشه در كار و مبارزه با ضعف و كاستی مواجه خواهد شد. به همین جهت، برای اینكه كسی دچار بحران و تنگنا نگردد و در برابر حزب و تاریخ گناهكار محسوب نشود، باید گام اول خود را سالم و محكم بردارد و بر این اساس به آن ادامه دهد.
همانگونه كه قبلا اشاره كردیم، با فراهم شدن شرایط ابژكتیو باید از لحاظ سوبژكتیو نیز آماده بود. یعنی اقدام به طرح تئوری انقلاب، برنامه و سازوكارهای تشكیلاتی و تاكتیكی نمود. پاسخ آغازین باید اینگونه باشد و بایستی این گام در زمان و مكان خود برداشته شود و از نظم كافی برخوردار باشد. اینگونه انقلاب بنیان نهاده میشود و معضل تئوری حل خواهد شد. اگر از لحاظ تئوری نتوان راه حلی ارائه نمود، انقلاب نیز نخواهد توانست به راه حلی منتهی گردد. زیرا بر اساس این تئوری، اساس انقلاب بر برنامه و تشكیلات، تاكتیك و استراتژی حركت كرده است. نباید از یاد برد كه با آماده بودن شرایط ابژكتیو و سوبژكتیو، مساله تمام شدنی نیست بلكه لازم است تو برحق باشی یعنی خواستههای تو بر مدار حق و مشروع باشند، در غیر این صورت نخواهی توانست جنبش را اداره نمایی.
طی سالهای 1970 هم شرایط ابژكتیو در كردستان مناسب و هم خواستهها مشروع بودند. چرا كه دشمن هر چیزی را ضبط نموده، حتی خلق كرد را از انسانیت محروم ساخته بود. بدین سبب دشمن در طرف باطل و كردها در موضعی برحق بودند. در نتیجه این تاثیرات، رهبری برای ایفای نقش خود برخاست و به مساله كردستان پرداخت.
در آن زمان انقلاب ویتنام در جریان بود. آنها نیز خلقی زیر دست بودند و میهنشان دو پارچه شده بود و در راه آزادی و استقلال درگیر مبارزهای روا بودند. این هم بسان یك فاكتور بر رهبری تاثیر میگذاشت. رهبری در مبارزه ویتنام حقیقت كردستان را میدید. میهن ما نیز وضعی شبیه ویتنام داشت. ما نیز بایستی همچون ویتنامیها بجنگیم. این خلق علیه آمریكا میجنگید پس ما هم میتوانیم. اینگونه بود كه رهبری متاثر میگردید.
فاكتور دوم، مبارزه دانشجویان چپ تركیه در دهه 1970 بود. چپ تركیه یك جنبش دانشجویی بود. مبارزات آنها بر رهبری تاثیر میگذاشت. به این ترتیب هم مبارزه و تاثیرات آن وجود دارد و هم خواسته و حق مشروع برای آغاز مبارزه. از سوی دیگر شرایط ذهنی هم به طور كامل در كردستان آماده شده است. یعنی زمان آغاز مبارزه و انقلاب فرا رسیده است. بر این مبنا شروع به تحقیق و تفحص نمودیم. مساله و پرسش كردستان چیست و چگونه است؟ چه جوابی برای آن مناسب است؟ كدام اندیشه و ایدئولوژی ضرورت و همخوانی دارد؟ بعد از كنكاشی فراوان به این نتیجه رسیدیم كه اندیشه سوسیالیسم تنها جواب برای این پرسش میباشدو جز این هیچ اندیشه و نگرشی نمیتواند پاسخگوی معضل كردستان باشد. در آن وقت رهبری راه آیین و صفوف چپ تركها را نیز میآزماید و تحلیل میكند ولی هیچكدام جوابگو نیستند. حتی ملیگرایی ابتدایی نیز دراین مورد درمیماند. نتیجه تحقیق و كنكاشها به این جا میرسد كه اندیشه سوسیالیسم علمی تنها راه حل موجود و مناسب برای معضل كردستان است. اما در آن زمان نیز سوسیالیسم با بحران مواجه بود. شوروی، چین و از سوی دیگر آلبانی هر كدام دیدگاه خود را داشتند. حال كدامیك درست و كدام نادرست، مشخص نبود. خط رفرمیسم و اپورتونیسم قوی بودند. سوسیالیسم رئال گرفتار بیماری و ازهمگسیختگی شده بود. هر كدام از اردوگاهها خود را نماینده راستین سوسیالیسم خوانده و دیگری را به انحراف متهم مینمود.
خلاصه چنان وضعی ایجاد شده بود كه معلوم نبود سوسیالیسم هست یا نیست؟ حقیقت ناپیدا بود و هر چیزی درهمبرهم و آشفته شده بود. منظور این است زمانی كه رهبری خط سوسیالیسم را بر گزید و مبارزه را آغاز كرد با وجود شرایط مناسب و مساعد، موانع فراوان و شرایط نامساعدی نیز وجود داشتند. PKK در چنین شرایطی تولد یافت. باید این موضوع را نیك دریافت و فهمید. سوای این نمیتوان حقیقت PKK را درك نمود. در واقع زمانی كه رهبری و جنبش، مبارزه را آغاز نمودند شرایط و امكانات وجود داشت اما بسیار كم بود. حتی میتوان گفت سختی و نامساعد بودن شرایط بیش از جوانب مطلوب و مساعد آن بود. از یك سو حقیقت سوسیالیسم مشخص نبوده و نهان گشته بود و از سوی دیگر، سوسیالیسم موجود نه به مساله كردستان اعتراف میكرد و نه برای آن اهمیتی قائل بود. اردوگاه سوسیالیسم رئال به دلیل سرگرم بودن به جنگ و ستیز با امپریالیسم، مساله خلقها و طبقات زیردست را فراموش كرده بود. آنها میگفتند:« ما برای سوسیالیسم اتحاد شوروی میجنگیم ولی شما نجنگید (منظورخلقهای تحت ستم) تا خدمتگزاری خود را برای سوسیالیسم اثبات نمایید.
دیدگاه فوق حاكم بود. یعنی شما از راه آشتی به سوسیالیسم برسید. به این ترتیب از جنگافروزان علیه جنبشهای ملل زیر دست حمایت میكردند. بله چنین دیدگاه و نگرشی در مورد سوسیالیسم و مساله كرد وجود داشت كه كمكی به حل مشكل نمیكرد. این طرز برخورد سوسیالیسم رئال بود.
نظام امپریالیسم نیز به هیچ وجه مساله كرد را قبول نداشت و بدان اعتراف نمیكرد چرا كه خودش بوجود آورنده آن بود و كردستان را به اشغالگران اعطا كرده بود. به عبارت دیگر نزد امپریالیسم مسئله به نام كردستان وجود نداشت.
هنگامی که در مورد مساله کرد بحث میشد, میگفتند: "این اساس درستی ندارد. چرا که مساله کرد, نظام جهان را درهم میریزد و موازنات قدرت را تغییر میدهد بدین سبب نباید مطرح گردد."
همگام و همراه با اشغالگران که وجود مسئله بهنام کردستان را انکار میکردند و میگفتند: "کردستان مرده است. یعنی اگر وجود هم میداشت, اکنون مرده و در قید حیات نیست. چپهای ترک, فارس و عرب نیز چنین دیدگاهی در مورد کردستان داشتند. وقتی بحث کردستان به میان میآمد میگفتند: "سخن و اندیشه تو ضد سوسیالیسم است و با این نگرشها در کنار امپریالیسم و ارتجاع قرار خواهی گرفت. برای همین اگر خواهان انقلابیگری هستی نباید اسمی از کردستان بهمیان آوری."
میتوان به این معنا داد و آن را درک نمود, ولی آنچه جای شگفتی است این است که خلق کرد خود نیز موجودیتش را انکار مینمود. کردها میگفتند: "مساله کرد و کردستان وجود خارجی ندارد. به چنین قناعتی رسیده بودند. تا آن زمان, دشمن گامهای فراوانی برداشته بود. کردها را از هر چیزی خلع کرده بود و آنها به درجهای رسیده بودند که خود منکر وجود خویش میشدند و سیاست استحاله ملی را قبول میکردند. بهخوبی بهیاد دارم زمانیکه در مقطع ابتدایی درس میخواندم پدرم بهمن میگفت: "زبان ترکی را خوب فرا بگیر, ترک شو, اگر ترک نشوی صاحب هیچ چیز نخواهی شد. این نه دستورالعمل دشمن, بلکه رهنمودهای پدرم بود. تحمیل استحاله در میان خلق به این حد رسیده بود. یک کرد بهشیوهای بسیار عادی و طبیعی با میل و خواسته خویش آن را به مرحله اجرا درمیآورد. نهتنها باید میگفتی کرد نیستم بلکه باید اقرار میکردی که بیش از ترک, عرب و فارس برای خلق حاکم کار کرده و در خدمت آنها خواهی بود؛ به هیچ طریق دیگری پذیرفته نمیشدی و در دولت و جامعه توجهی بهتو مبذول نمیگشت و جایی بهتو داده نمیشد. بدین خاطر برای پذیرفتهشدن و داشتن جایگاهی میبایست کرد و کردستان را انکار مینمودی. خطر بسیار بزرگ در همین نکته نهفته است چرا که اگر تمام دنیا قبولت ننمایند و تو را انکار کنند بامعناست؛ ولی آنچه معنایی ندارد این است که یک فرد, خود, خویش را انکار نماید و خود را مرده قلمداد کند! چیزی بدتر از این وجود ندارد.
در این دوران, وضعیت خلق کرد اینگونه بود. انزجار از خویش به حدی رسیده بود که کلمات کرد و کردستان در اذهان بدل به کلماتی رکیک و مستهجن شده بودند. بهجز اقلیتی اندک که کاملاً مستحیل نگشته بودند و خود را کرد محسوب میکردند بقیه همه ترک شده بودند.
اگر نیک به این حقایق بنگرید, متوجه خواهید شد که رجعت دوباره این خلق به اصل کردبودن خود تا چه حد دشوار و سخت است. درست به این میماند که از یک ترک, یک کرد بسازی. مبارزه و تلاش در چنین مواقعی بسیار سخت است و در چنین شرایطی بود که PKK ظهور کرد. تجربه، میراث و آگاهی وجود نداشت. شرایطی وجود نداشت که کسی هوشیار شده و برخیزد. تولد PKK در چنین ایام سختی صورت پذیرفت. حقیقتی که در اینجا وجود دارد این است که دریابیم PKK و رهبری آن, به آسانی ظهور نکردهاند و این بهنوبه خود از خصایص PKK و رهبریت آن است.
PKK و رهبری آن هرگز به یک انقلابیبودن سهل و آسان نیندیشیدند. بلکه راهی توأم با سختی و زحمت را فراروی خود ترسیم کردند چرا که مواجهه با مشکلات و حل آنها یکی از اصول اساسی است. برای همین اگر خواهان PKKایشدن هستی باید این خصیصه را مبنا قرار و اساس کار خویش قرار دهی.
انقلابیگری در روزهای سخت و دشوار از ویژگیهای PKK است. با یک انقلابیگری سهل و آسان PKKایشدن محال است. در انقلاب راحتی وجود ندارد. هر گام آن با سختی و دشواری همراه است. وظیفه یک انقلابی نیز حل آنهاست. برای همین اگر کسی بخواهد در کردستان انقلابی شود, باید بداند هیچگونه راحتی وجود ندارد و زندگیاش همیشه توأم با سختی و رنج سپری خواهد شد و تمام آن آکنده از معضل و کشمکش میباشد. بدین سبب, نباید اصلا به فکر راحتی باشد. رفقای بسیاری وجود دارند که میخواهند در کردستان همچون یک انقلابی عمل نمایند, بدون اینکه با مانع, زحمت و مشکل مواجه شوند و با میل و آرزوی خود همچون یک انقلابی, مبارزه نموده و کردستان را آزاد نمایند. ولی این, توهم و خیالی بیش نیست چرا که در کردستان امکان چنین چیزی وجود ندارد. انقلابیگری در ذات خود سختی است و در عین حال, حلنمودن سختیها و مشکلات است. حل یک معضل در کردستان بهراحتی ممکن نیست. این با واقعیت فاصله دارد و چنین نگرشی نتایج بدی بهدنبال خواهد داشت. آنکه خواهان حل مشکلی در کردستان است و میخواهد به چنین خواسته و مساله بزرگی دست یابد, باید سختی و رنج بزرگی را فراروی خود قرار دهد. چرا که خواستهای بزرگ بواسطه رزمندگیای بزرگ, شدنی و امکانپذیر است. برای همین, خواستهای همچون کردستان بدین معناست که تو دشمن تمام دنیا هستی و تمام دنیا نیز دشمن توست. مساله بزرگی است و به همان اندازه با زحمتی و سنگینی همراه است. دلیل آن نیز مشخص و آشکار است: چهار دولت میهن را اشغال و تقسیم نمودهاند و هر کدام از آنها نیز به ده دولت دیگر وابسته است. یعنی نفع و مصلحت بخش بزرگی از جهان منوط به اشغال کردستان است. پس در راه کردستان علیه تمام این دولتها باید جنگید. شکی در این نیست که این امر آسانی نبوده و با زحمات فراوانی همراه است. وقتی علیه این چهار دولت بهپا خاستی در مقابل همه دولتها قرار خواهی گرفت و این نیز, مساله چندان آسانی نیست. بلکه مبارزه سخت و دشواری را میطلبد.
بار دیگر تکرار میکنیم که خواسته بزرگ, کار و انقلابی بزرگ میخواهد. در اینجا میتوان پرسید چرا بهجز PKK دیگر احزاب در عرصه سیاست و حل مساله کردستان, نقشی ایفا ننمودهاند؟
البته این دلایل خود را داراست. با آنکه آنها نیز مبارزه نموده و حتی قبل از ما نیز شروع کرده بودند و بنیان همه آنها از ما مستحکمتر بود اما علیرغم تمامی این موارد, فاقد هرگونه نقشی در سیاست و انقلاب کردستان هستند و بود و نبود آنها به یک معناست. زیرا در واقع, مساله کردستان را درک ننموده, مشکل را آسان تلقی کرده و یک نوع انقلابیگری سهل را پیشه خویش قرار داده بودند. از سختی و محنت و سنگینی بار سیاسی آن گریزان بوده و دایماً بهدنبال راحتی بودند. برای همین, هیچوقت نتوانستد مساله کردستان را حل و آن را مطرح نمایند. برعکس, لحظهبهلحظه آنرا عقب انداخته و خود نیز با آن عقب ماندند.
PKK از روزی که که ظهور کرد و مبارزه خود را شروع نمود, فهمید که مساله کردستان, معضل آسانی نبوده, بلکه معضلی بزرگ بوده و نیازمند جنگ بزرگی است. یعنی در راه حل این مساله باید سختی و زحمات فراوانی را متحمل شد. حال اگر در برابر سختی و زحمات مقاومت نموده و تنگناهای فراروی حل شدند جنبش بهپیش میرود و خواسته برحق به نتیجه خواهد رسید.
بر این اساس مبارزه خویش را آغاز نمود و ترقی كرد و دیگران با شكست روبرو شدند. مهم این است كسی كه به PKK میپیوندد این حقیقت را دریابدكه خواسته و مسئله بزرگ دارد و مسئولیت بزرگی بر عهده او قرار میگیرد و باید مشكلات فراوانی را حل نماید تا جنبش ترقی نماید و بتواند به خلق خدمت نماید. برعكس، اگر از این مشكلات بگریزد و خود را از سختیها پنهان سازدو راحتی پیشه كند مطمئنا نمیتواند همچون یك انقلابی عمل نماید حال هر كه میخواهد، باشد. بر این اساس در انقلابیگری به طور اعم و در PKK به طور اخص، راحتطلبی به هیچ وجه جایی ندارد. هر نشست و برخاست انقلابی با زحمت و مشكلی همراه است و بایست برای آنها راهحلی یافت.