كسی كه خواهان PKK ای شدن است، باید بداند كه هر چیزی به رنج و تلاش وابسته است و بداند كه PKK ارزشهای مادی و معنویش را با مبارزه دشواری به دست آورده است، برای همین به آسانی آنها را از كف نخواهد داد...
جميل بايک
اگر اینگونه عمل نمودی می توانی در میان PKK بمانی و به فعالیت خود ادامه دهی و گرنه غیر ممكن است. با سقوط خود, خلق را نیز نابود خواهی كرد. اگر در راه خلقی مبارزه نمایی ولی آن را به ثمر نرسانده, در میانه راه دست از آن برداری ضربه و زیان بزرگی به خلق خواهی رساند. یعنی یا نباید به این مسائل نزدیك شد و دخالتی در آنها نمود و یا باید تا فرجام كار با آن بوده و با سختیها و مرارتها ساخت. چنین حیاتی را برای خود مبنا قرار داد. به این طریق خلق و جنبش را ترقی داده و به پیروزی خواهی رساند. این هم وظیفه و اساس كار یك انقلابی است. رهبری زمانی كه اقدام به این كار نمود و این مسئولیت را بر دوش گرفت، تجربه و امكانی در كار نبود. هیچ كتاب، حتی كلمهای در مورد كرد و كردستان وجود نداشت كه مطالعه نماید. میبایست هرچیزی را با تلاش و پشتكار خویش پیدا نماید و حقایق را بیابد. اما حقیقت چیست؟ كسی نمیداند. تنها از طریق سوسیالیسم می توان به آن دست یافت. اما آن هم موجود نبوده و در پرده ابهام قرار دارد. پس لازم بود در آغاز سوسیالیسم را شناخت و درك نمود. چرا كه در آن زمان به نام سوسیالیسم, خط میانهرو عملكردهای فراوانی داشت كه با سوسیالیسم مغایر بود. برای همین در آغاز درك حقیقت سوسیالیسم ضروری بود.
نباید به چیز دیگری توجه مینمود و گرنه باز هم رهایی از تاثیر شوروی, چین و آلبانی و مستقل ماندن حاصل نمیشد. چرا كه هم بر كردستان و هم بر تركیه تاثیر مینهادند. در واقع این هم كار چندان آسانی نبود تجزیه وتحلیل, شناخت و درك حقیقت سوسیالیسم كار بزرگی بود. برای همین در این دوران رهبری برای درك و شناخت سوسیالیسم هیچ وقت سوسیالیسم شوروی, چین و آلبانی را مبنای كار خود قرار نداد و با جدیت و تلاش سعی نمود "سوسیالیسم را از طریق سوسیالیسم" بشناسد و درك نماید.
تلاش سختی در راه درك ماهیت سوسیالیسم مینمود و با سختیهای فراوان مواجه میشد. سوسیالیسم را كالبد شكافی نموده و حقیقت آن را درمییافت. اگر از این زاویه به رفقایی بنگریم كه در صدد درك و شناخت PKK هستند، مشاهده میكنیم كه آنها میخواهند حقیقت PKK را در خارج از آن جستجو كرده و سعی بر شناخت آن دارند. در تركیه نیز بسیاری اعم از كرد و ترك و غیره در صدد شناخت سوسیالیسم از طریق شوروی و چین بودند، نه از راه خود سوسیالسم. به همین جهت نتوانستند آن را بشناسند. اكنون كه رفقا خواهان شناخت PKK هستند و میخواهند به وسیله من و یا كس دیگری نه از طریق خود حزب آن را بشناسند، مطمئنا نمیتوانند PKK و خط و ایدئولوژی آن را درك نمایند. چرا كه من نیز PKK نبوده بلكه جزئی از آن هستم. به اندازه دركی كه از آن دارم میتوانم نماینده آن باشم. به همین دلیل لازم است PKK را از راه خودش شناخت و درك نمود. PKK چیست؟ مصوبات كنگره نماد آن هستند. آن مصوبات حقیقت PKK هستند. حال هر قدر بگویم و درست هم باشد باز PKK نخواهم بود چرا كه بیش از یك فرد از آن نیستم. رفقای زیادی هستند كه برخی اشخاص را الگو و مبنای درك خود قرار میدهند و میگویند كه PKK را درك نموده و PKK هستیم.
PKK ای شدن به این شیوه محال است. چگونه میتوان PKK ای شد؟ باید خواند و درك نمود، یعنی PKK را از راه خودش درك نمود. راه درست همین است. اگر بخواهی در شخصیت یك فرد به حقیقت PKK دستیابی علاوه بر ناممكن بودن آن، نمیتوانی آن را عمیقا دریابی. چرا كه آن شخص هر قدر PKK را درك كرده باشد تو نیز همان قدر خواهی فهمید. اگر شناختی نداشته باشد تو نیز چیزی از PKK درك نخواهی كرد.
رفقای فراوانی دچار این اشتباه میشوند و تحت تاثیر اشخاص قرار می گیرند. اگر آن شخص اخلاق نیكی داشته باشد او نیز همان گونه خواهد شد. برخلاف آن او نیز به شكل آن خواهد بود بدین خاطر نباید شخص را ملاك قرار داد. باید حزب، مصوبات كنگره، خصایص رهبری و حقیقت او را ملاك و الگو قرار داده و فهمید. به غیر از این درك PKK محال است.
شرایطی كه رهبری در آن مبارزه را آغاز نمود عجیب بود. از یك سو آثار كلاسیكهای سوسیالیستی همچون ماركس، انگلس، لنین و مائو و ... نایاب بودند و از سوی دیگر MIT (سازمان استخباراتی و اطلاعاتی تركیه) كتابهایی را با این نامها به طور واژگونه چاپ و منتشر میكرد. هدفشان نیز آشفته نمودن حقیقت و اندیشههای انقلابی بود تا مردم را در درك سوسیالیزم به اشتباه بكشانند. بدین خاطر متون قابل اطمینان نیز كم بودند. خطمشی فرصت طلبی و تجدید نظر طلب حاكم بود كه كار و وظیفه انقلابی را مشكل و سختتر مینمود.
اگر رهبری، خود را از تاثیر این خطوط نمیرهانید با وجود این كتابهای اندك نمیتوانست به حقیقت سوسیالیسم دست یابد. با این همه رهبری با تلاش فراوان بر روی این مساله و خستگی طاقت فرسا به كار خود ادامه داد. چگونه باید این مساله را درك نمود؟ باید در تاریخ انسانیت تاریخ تركیه را و در تاریخ آن تاریخ كردستان را شناخت و این هم كار دشواری بوده و از عهده هر كسی برنمیآمد. این كار و پروسه در توان كسی جز یك تاریخ نگار نیست.
اما رهبری تاریخ كردستان را روشن نموده و آن را تجزیه و تحلیل نمود. میتوان فهمید در این زمینه رهبری چه مشكلات و سختیهای فراوانی را پشت سر نهاده است تا گام اول را برداشت. این هم نكته بسیار مهمی در تاریخ حزب است. یكی از خصایص رهبری این بوده كه به آسانی و بطور آماده چیزی به دستش نیفتاده است به همین سبب به سهولت چیزی را از دست نمیدهد. این هم حقیقتی را اثبات میكند و آن این است كه PKK هر چیز خود را با سختی و زحمت تامین نموده و در راه ایجاد آنها مبارزه دشواری نموده است. وقتی كسی برای رسیدن به هدفی رنج فراوانی میكشد به راحتی اجازه نمیدهد از دستش خارج شود مگر آن كه با زور از دست او درآورند. عكس این مورد نیز صادق است.
چنین وضعی در بسیاری از رفقا مشاهده میشود. حزب هر چیزی را آماده كرده و در اختیارشان میگذارد, بدون آنكه در راه كسب آنها سختی بكشند. برای همین این امكانات ارزش زیادی نزد آنان ندارد و به دیده تحقیر به آن مینگرند. آنها را صرف كرده و پخش و پلا میكنند. چرا كه رنجی برای آنها نكشیدهاند اما حقیقت PKK این گونه نیست كسی كه خواهان PKK ای شدن است، باید بداند كه هر چیزی به رنج و تلاش وابسته است و بداند كه PKK ارزشهای مادی و معنویش را با مبارزه دشواری به دست آورده است، برای همین به آسانی آنها را از كف نخواهد داد. رهبری چگونه حقیقت كردستان را در كتابهای كلاسیك سوسیالیستی و تاریخ بشریت كشف و تحلیل نمود. آن زمان چند كتاب لنین همچون حق تعین سرنوشت و مبارزه ملی در بطن جنگ را خوانده بود.
بدونتردید این كتابها رهنمودهایی مبنی بر این كه چگونه مساله خود را حل نمایند، در بر داشت. كتاب «مانیفست كمونیست» اثر«ماركس و انگلس» را نیز مطالعه كرده بود. در مقدمه كتابی كه برای ایتالیا نوشته شده بودـ آن زمان ایتالیا تجزیه شده بود و وحدتی وجود نداشت، چند دولت وجود داشتند كه درگیر جنگ با هم بودند این جنگ و ستیزها ایتالیا را در داخل و خارج ضعیف ساخته بودندـ آمده است: تا وحدت ایتالیا (اتحاد ملی) شكل نگیرد، پیشرفت و پیروزی ایتالیا ممكن نخواهد بود. رهبری در این مورد نوری به واقعیت كردستان میتاباند. با استناد به تاریخ ایتالیا، حقیقت كردستان را درك نموده و راه حلی برای معضل آن مییابد. یعنی جز از طریق اتحاد و همبستگی خلق كرد و كردستان، رهایی و پیروزی غیر ممكن است. چرا كه یك مساله ملی وجود دارد و آن هم یك معضل كلونیالیستی است. از این راه بود كه به این همه نتایج دست یافت.
تا آن زمان كسی كردستان را نمیشناخت و نمیدانست كه اشغال شده است. رهبری برای اولین بار این واقعیت را بر ملا نمود و جذر و ریشه مساله را درك نمود. در جریان تحقیقات پی میبرد كه یك مساله كلونیالیستی در جریان است كه مساله ملی در آن وجود دارد و لزوم حل خود را تحمیل مینماید. به این ترتیب تئوری انقلاب كردستان شكل میگیرد. این هم بسان نتیجهای اثبات میكند كه ما یك خلق بوده، سرزمینمان اشغال شده، تجزیه گشته و هر چیز ما ضبط و خلق ما نیز برده گشته است. این هم ما را واداشت كه در برابر اشغالگران كردستان قد علم كنیم و در روند سرنوشت خویش دخالت نماییم، سوای این فرجام ما نابودی و حذف شدن است.
همانطور كه خلقهای زیر دست برای آزادی خود مبارزه كرده و میكنند لازم بود ما نیز به مبارزه و ایجاد یك جنبش ملی اقدام نماییم و تدبیری برای حال خود بیاندیشیم چرا كه ما نیز معضلی مشابه آن خلقها داریم. رهبری به این نتایج رسید. البته استنباطات تئوریك رهبری در آغاز بسیار كم بودند، از چند كلمه فراتر نمیرفت. همانطور كه رهبری خودش میگوید: « گفتیم كردستان مستعمره است و باید مبارزه كنیم و ...». درست است نتایج اولیه همین قدر بودند اما این چیز كمی نبوده و معنای ژرفی در بر دارد چرا كه در آن مقطع زمانی كسی نمیتوانست به چنین نتایجی برسد، چرا كه منبع یا نوشتهای در مورد كردستان وجود نداشت تا بر روی آن تحقیق نموده و چنین نتایجی را استنباط نماید. آنچه وجود داشت چند كتاب قدیمی بود كه رهبری این نتایج را از آنها استخراج نموده بود. هر كسی توانایی انجام چنین كاری را نداشت.
مساله دیگری كه در اینجا برای ما روشن میشود این است كه رهبری نیز همچون دیگر رهبران نبوده است و با آنها تفاوت داشت. هر رهبری نمیتوانست در آن دوران سخت با وجود امكانات ضعیف و ناچیز، به واقعیت كردستان پی برد و نتیجهای حاصل نماید. اگر رهبر آپو به این درجه رسید معلوم میشود كه دارای خصایصی متفاوت با دیگر رهبران بوده است باید این واقعیت را دید و پذیرفت. با وجود تمام این مسائل، مشكلات فراوان دیگری وجود داشتند خلق كرد سوسیالیسم را قبول نكرده و بر ضد آن موضع میگرفت و آن را تحلیل نمیكرد. این هم در بطن خود معضلی بود چپهای ترك نیز مانعی بر سر این راه بودند و نمیگذاشتند گامی برداریم. میراث و تجربهای وجود نداشت، از لحاظ مادی نیز در مضیقه بودیم رنج و سختی همهجانبهای وجود داشت. بیتردید جنبشی كه در چنین شرایطی ظهور نماید و تداوم یابد باید دانست كه آن جنبش ، نهضتی بنیادین خواهد شد.
بر این اساس PKK در شرایطی دشوار و بدون امكانات پا به عرصه وجود نهاده و توانسته است كه واقعیت كردستان را از لحاظ بحرانیبودن، زیر دست بودن خلق و اینكه هر چیزش را از دست داده است، به خوبی بازتاب دهد. ولی این نتایج و تشخیصها به تنهایی كافی نبوده، بلكه باید همزمان با تشخیص به آن پیوست و در آن مداخله نمود. وقتی كه به وجود تاریخی زشت و سیاه آگاهی یابی، باید مشخص كنی كه خواهان چه نوع تاریخی هستی. همچنین ضمن تغییر تاریخ گذشته باید به تدوین و نگارش تاریخ نوین هم همت گماشت.
از این رو اگر بر درك تاریخ تسلطی نداشته باشیم قدرت تغییر و نگارش مجدد آن را نیز نخواهیم داشت. اما چنانچه تاریخ با مداخله تغییر و از نو نوشته میشود، به خوبی باید بر تاریخ احاطه داشت. برای همین رهبری حزب که تا آن زمان به خوبی بر روند درك تاریخ تسلط داشت در صدد تغییر آن برآمد و در تاریخ كردستان مداخله نمود. اما چگونه میتوان به چنین كاری دست یازید؟
در نگرش و اندیشه و از لحاظ تئوریكی آن را آغاز نمود. یعنی (انقلاب كردستان ) را تئوریزه نمود. به همین خاطر وقتی كه واقعیت كردستان را درك و تشخیص داده شده باید دانست كه این واقعیت موجود را چگونه و با كدامین اندیشه، فرضیه و تشكیلات و انقلابیگری میتوان تغییر داد. باید تمام این موارد را روشن و تعریف نمود. چراكه در هركشوری لازم است بر اساس واقعیتهای آن تشكیلاتی را به وجود آورد و مبارز را آماده و آغاز نمود. بیتردید اینها همه در آغاز به وسیله تئوری، شدنی است. از این رو لازم است قبل از هر چیز مساله را از لحاظ فكری وتئوریكی حل نمود. و آنچه رهبری در آن زمان می گفت همین بود. او در تلاش بود معضل را از همین طریق حل نماید. از این رو اهمیت و ارزش بیشتری به این مساله میداد و در راه تغییر و اثبات واقعیت كردستان و جایگزین نمودن آن با واقعیت و تاریخی نوین شب و روز كار میكرد. یك فرضیه انقلابی وجود دارد و آن این است كه كسی كه دركی از تاریخ نداشته باشد و نتواند از آن تجربهای حاصل كند، قدرت نگارش دوباره تاریخ را نیز نخواهد داشت. این نكته بسیار مهمی است. یعنی باید تاریخ انسانیت و خلق خویش را به خوبی درك نموده و جوانب خوب وبد آن را از هم جدا ساخت. نتایج جوانب خوب و بد و شرایط ظهور آنها را باید بخوبی تحلیل نمود تاكه بتوان از تاریخ تجربه گرفت و بار دیگر آن را مسجل نمود.
رهبری بر اساس درك درست تاریخ و احاطه بر آن نتایج فراوانی استخراج نمود و به ویژه از لحاظ انسانی و جنبه كردستانی آن. به همین سبب تاریخ كردستان را از نو مینگارد كه گامی بسیار مهم و عالمانه است. آنچه در این میان باید بدان توجه نمود این است كه رهبری با زحمت فراوان و مشقت این كار را انجام داده و ضمن كسب تجربه، آن را به سوی حل رهنمون میسازد. بر همین اساس نیز ترقی، باوری و اعتقاد میآفریند. اگر به این نكته خوب توجه كنیم میبینیم كه رهبری اعتقاد فراوانی به خود دارد. به دلیل اینكه خود را از هر لحاظ سازمان داده است. این باوری و تشكیلات چگونه به وجود آمد؟ از روز اول مبارزه امكاناتی در كار نبود اما با زحمت فراوان مبارزه كرد و در فرجام این پیشرفتها را خلق نمود و اینها اساسی برای تجربه رهبری شدند و با تكیه بر آنها گسترش یافت. بر همین مبنا اندیشه نوینی شكل گرفت. هركس اینگونه مبارزه نماید و به خود، خلق و رفقای خویش یقین داشته باشد، میتواند تصمیماتی اتخاذ نماید. یعنی این قدرت و تفكر را برای انجام چنین كاری در خود میبیند. اما كسی كه توان تصمیمگیری عاجل را نداشته و به خود اعتقادی نداشته باشد، شخصیتی ضعیف دارد چرا؟ چونكه در دید و اندیشه و تجربه او نارسایی وجود دارد. برای همین از اتخاذ تصمیم و اطمینان به خود گریزان است. اگر كسی خواهان برخورداری از قدرت تصمیمگیری و اراده است باید از هر لحاظ خود را در خدمت خلق قرار دهد. و اگر چنین كسی خود را كاملاً وقف خدمت به خلق و انسانیت نماید بیگمان اگر بخواهد میتواند به نتیجه دست یابد. همچنین اگر با سختی و رنج مواجه شد، و معضل را حل نماید میتواند موجد ترقی و امكانات شود و بر این اساس به خود باوری دست یابد.
رهبری زمانی كه در آنكارا به تحصیل اشتغال داشت روی این مساله تحقیق میكرد از سوی دیگر به كردستان مشغول بود و تئوری و راهحل انقلاب كردستان را طراحی میكرد. رهبری با وجود امكانات محدودی كه داشت و با سختیهایی كه با آن مواجه بود، به این مبارزه ادامه میداد. هم به آموزش خویش مشغول بود و هم به تحصیل. در همین ایام با كمال پیر و حقی قرار آشنا میشود و با آنها رابطه برقرار میكند. هردو نه كرد و نه اهل كردستان هستند. یكی ترك و دیگری لاز و شهروندان تركیه می باشند. آنها با رهبری دوست میشوند. دقت كنید اولین رفقای رهبری كرد نیستند. این نكته بسیار مهمی است چرا كه هم حقیقت رهبری را نشان داده و اثبات میكند و هم حقیقت این دو رفیق را نشان میدهد. یعنی رهبری یك رهبری عادی نبوده و آن رفقا نیز شخصیتهای انقلابی عادی و طبیعی نبودند. باید چنین نتیجه گرفت.
در تاریخ، انقلابیون انترناسیونالیست فراوانند كه به یاری خلق دیگری در یك كشور دیگر رفته و جنگیدهاند اما در تمام احوال جنبشی وجود داشته است بعد این انقلابیون بدان پیوستهاند و این گونه به مبارزه انترناسیونالیستی خود پرداختهاند. برای مثال چهگوارا زمانی كه به كوبا رفت در آنجا جنبشی در جریان بود و او بدان پیوست و مبارزه خود را ادامه داد.
اما مبارزه انترناسیونالیستی رفقا كمال پیر و حقیقرار اینگونه نبوده است زیرا در آن زمان در كردستان جنبشی وجود نداشت. حتی معلوم نیست كردستانی وجود دارد یا خیر؟ چنین وضعیتی وجود داشت. در یك نگاه كردستان همچون شب تار و سیاهی است كه فاقد جنبش، مبارزه و تشكیلاتی است. این رفقا در چنین شرایط دشواری به صف مبارزه پیوستند و دوشادوش رهبری به دفاع از كردستان بر میخیزند. در حالی كه هنوز یك كرد یه رهبری نپیوسته است. این مساله مهمی است و هر كسی قادر به انجام آن نیست چون كه اگر بنگری هنوز یك كرد چنین نكرده است. یعنی با وجود چنین شرایطی تامل و تدبری در مورد كردستان نمیكند. اما این دو رفیق در راه كردستان شروع به مبارزه میكنند این موضعی برزگ و انقلابی است و ارزش راستین این رفقا را نشان میدهد. برای همین میتوانیم بگوییم كه اینان براستی دو انقلابی انترناسیونالیست بودند اما با تمام انقلابیون انترناسیونالیست تفاوت داشتند.