؟ ایدئولوژی، نیروی باوری انسانهاست در این نکته باید به صراحت و شفافیت دست یابیم، که هر چند هم دارای امکانات مادی باشی...
لازم است که بر روی ماهیت و کارکرد ایدئولوژی تامل شود. هنگامی که به مقولهی ایدئولوژی میپردازیم و این مناقشه را به پیش میبریم، قبل از هر چیز باید بر نقش ایدئولوژی در استقلال انسان باور داشته باشیم. از اینرو انسان با ایدئولوژی به استقلال رسیده و بدون ایدئولوژی برده، و آماده جهت بردگی میشود. اگر فاقد این اعتقاد باشیم درس ایدئولوژی فرمالیته خواهد بود. پس مسئله فقط به سطح گفتار محدود نمانده بلکه باید اعتقاد [عملی] وجود داشته باشد. آیا وجود چنین اعتقادی ضروری است یا نه؟ ایدئولوژی، نیروی باوری انسانهاست در این نکته باید به صراحت و شفافیت دست یابیم، که هر چند هم دارای امکانات مادی باشی، اگر ارادهات بر مبنای دادههای ایدئولوژیک شکل نیافته باشد، این امکانات نخواهند توانست مدافع تو باشند. آیا میبایست به این باور داشته باشیم یا نه، از تاریخ درس بگیریم یا نه، درسی که تاریخ به ما میآموزد چیست؟ در تاریخ صدر اسلام تعداد مسلمانان در برابر دول حاکم بیزانس و ساسانی در منطقه و همچنین در برابر اعراب جاهلی شبه جزیرهی عربستان، محدود بوده است. اما پس از مدتی مشاهده شد که مسلمانان، ساسانیان، بیزانس و اعراب جاهلی را شکست دادند. این مهم نه با نیروی مادی انجام پذیرفت. اگر سبب پیروزی آنان نیروی مادی میبود، دولتها نیرومندتر بودند. اما دقت نماییم که نیروی مادی در برابر ایدئولوژی نمیتواند مقاومت نماید. انقلاب فرانسه در سال 1789 نیز این درس را به ما میآموزد که، اسلحه، پول، و امکانات مادی همه در دست پادشاهان بوده، اما خلق تهیدست پیروز گشت. خلقی که نه اسلحه و نه توپ و تانک داشت. در اینجا نیز ایدئولوژی پیروز گردید. پس زمانی که ایدئولوژی و باوری ضعیف باشد و در اخلاق تزلزل و انحطاط وجود داشته باشد، نیروی مادی به تنهایی نمیتواند از سیستم محافظت نماید. و اگر که در جستجوی حقیقت، و ملیتان حقیقت باشی، و با آرگومان درست در پی حقیقت گام برداری، دشمن هر چند که بلحاظ مادی نیز نیرومندتر از تو باشد نمیتواند مانع از انجام مبارزهات گردد.
ملیتانی حقیقتجویی، که توانسته باشد بلحاظ ایدئولوژیکی خودسازی نموده، و کسانی معتقد را بیابد که آن ایدئولوژی و اندیشه را در خویش درونیسازی کرده باشند، هر چند هم که ضعیف باشند نیز، هیچ چیزی نخواهد توانست آنان را از حرکت در مشی به سوی حقیقت و آزادی بازدارد. مثلا مبارزهی آزادیخواهانهی کُردستان که امروز با پیشاهنگی رهبرآپو و PKK پیشبرد مییابد. این مبارزه در سطح معجزه انجام میگیرد. یعنی چیزهایی که معمولا انجام آنها غیرممکن میباشد. این همه دشمن؛ امریکا، اسرائیل، اتحادیه اروپا، نیروهای منطقه و کُردهای مزدور، تمامی آنها علیه PKK فعالیت میکنند. با این همه پابرجای بودن PKK همچون یک معجزه است. اما اگر اعضای PKK و ترکیبات این جنبش، حقیقتاً و از جان و دل ملیتانِ این اندیشه بودند، نه فقط بدین شکل استقامت نمودن، بلکه میتوانستیم به پیروزی ماندگار دست یابیم. اما ضعفهایی که در برخورد ایدئولوژیکی ما وجود دارند، باعث میشوند که بارها آنچه را که باید انجام دهیم، نتوانیم در زمان خود بجای آوریم. این واقعیت است. تاریخ این دروس را به ما میآموزد. امروزه میتوانیم این درسها را از آن استنباط نماییم. مبارزهی PKK این درسها را میآموزاند. پس مبارزهی ایدئولوژیک مهمترین مبارزه[ها] است. آخرین و اساسیترین قلعهی مقاومت است. هیچ خلقی نباید هرگز دست از این قلعه بردارد. چون که دستبرداشتن از این قلعه به معنای تسلیمشدن به دشمن است. بنابراین در هیچ شرایطی چه در گوشه زندان، چه در گرسنگی و تشنگی و تحت شکنجه نباید دست از این قلعه کشید. انسان هرگز نباید به دشمن خود آری بگوید. میتوان گفت که درست است امریکا دارای امکانات مادی، سربازان و تجهیزات نظامی است و دول ترکیه و اعراب و غیره دارای امکانات متفاوت، شکنجهگاهها و ... هستند. اما واکنش ایدئولوژیک در برابر دشمن چنین است: "ممکن است نیروی [مادی] جنگیدن با شما را نداشته باشم اما هیچگاه به شما آری نیز نخواهم گفت و تابعتان نمیگردم. آنچه را که میخواهید بر من تحمیل کنید، قبول نمینمایم." در آن صورت دشمن پیروز نمیشود. غلبهی دشمن محدود، موقتی و سطحی بوده، یعنی میتواند بلحاظ سیاسی و نظامی باشد. انسان بایستی هر زمان از این [سنگر] دفاع نماید. نه فقط در زیر شکنجه، بلکه در کوهستانها نیز باید از آن دفاع کرد. مثلا امروزه، هم مکانیسم سهگانه و هم چهارگانه و دولتهایی نظیر امریکا، اسرائیل، ترکیه و همپیمانانش و ... همگی مخالف جنبش آزادیخواه هستند. اردوغان در هر داد و ستدی با کشورهای خارجی، از PKK میگوید، دمیرل، اجویت، اوزال و همهی سران دولت ترکیه نیز بدین گونه بودند. تمامی روابط داخلی و خارجیشان بر اساس جنگ و دشمنی با PKK تنظیم میشده و امپریالیسم جهانی نیز وجود این جنگ را پذیرفته است.
ما [نباید] بنگریم و بگوییم که امریکا، اروپا، اسرائیل و فلان و بهمان علیه ما هستند، پس فاقد امکان پیروزی هستیم." دقت نماییم که تداوم مبارزه در کوهستان نیز، مستلزم مبارزهای ایدئولوژیک است. زیرا آنکه این باوری را در تو حفظ نماید، این مبارزه است. در غیر اینصورت با چه چیزی به جنگ با این همه دشمن برمیخیزی. مبارز ایدئولوژیک، این پیام را به دشمن میدهد: "درست است که، شما دارای امکانات هستید. اما من بعنوان یک انسان نمیتوانم در بستری که تو فراهم نمودهای وجود خود را ابراز نمایم. به همین علت نیز به آن محیط وارد نمیشوم. اگر گرسنه بمانم، کشته شوم و هر چه که بر سرم آید نیز مهم نخواهد بود بلکه مهم آن است که در بستری که خود انتخاب ننمودهام، زندگی ننمایم. این [مسئله] از همه چیز مهمتر است. از این به بعد مسیرم بدین سوی خواهد."
تمامی امکانات امپریالیسم جهت تداوم و ماندگاری سیستم سرمایه میباشد
درست است که امکان مادی امریکا بسیار است، اما به موازات آن اخلاق وجود ندارد. شالودهی این سیستم فرادستی، دژنراسیون، و تمامی اشکال پلیدی است. مثلا امکانات مادی، از وسایل و ابزار تکنیکی و الکترونیک گرفته تا ماشین و هواپیما و ...، جالب و جذاب هستند اما آنچنان که ادعا میشود تمامی اینها در راستای یافتن و دستیابی به آیندهای روشن، سعادتمند، خوب و خوش برای انسانها ایجاد نمیشوند. بلکه بیشتر و بیشتر برای ماندگاری و تداوم اقتدار سیستم کاپیتالیست ایجاد میشوند. کُردها همچون کُرد، اعراب همچون عرب، ... و جامعه بهمثابهی جامعه نمیتواند در آن بستری که فراهم آمده، به حیات خود ادمه دهند. مجبوراند که خود را تغییر داده و از خصوصیات خودویژهی خود تنزل نمایند. خود را انکار نموده و بدین شکل تابع و مطیع گردند. چنین چیزی غیرقابل قبول است.
چون که پذیرفتن چنین چیزی پسندیده نیست، لیکن کسانی که قبول میکنند متوجه بدی این [واقعیت] نمیشوند. چرا؟ دقت کنیم که ما چگونه وجود بدی (شر) را درمییابیم؟ زمانی که نیکی (خیر) وجود داشته باشد، به وجود بدی (شر) پی خواهیم برد. اگر نیکی وجود نداشته باشد، ما نخواهیم دانست که بدی چیست و بدی طبیعی (بهنجار) به نظر خواهد رسید. اما در صورت وجود نیکیها، ایدهآلها و ارزشهای انسانی وجود داشته باشند، آنگاه انسان متوجه تشخیص بدی از نیکی خواهد بود. زمانی که حلقهی اتصال با نیکی، شرافت، حیثیت و کرامت بگسلند، خیانت، معنایی دربرنخواهد داشت. مثلا اکنون خیانت نزد کسانی امثال "عبدالقادر آکسو، کامران اینان، حکمت چتین" چه معنایی دارد؟ چون معنای خیانت را نمیدانند و هیچ پیوندی با هویت کُردی و کرامت، شرافت و حیثیت ندارند. به این علت که نمیدانند فاقد شرافت بودن چیست، به انجام خیانت مبادرت میکنند و [خیانت نزد آنها] بیانگر شکلی از زندگی است.
اما برای آنکه پیوندمان با انسانیت مستحکم است، متوجه میشویم که کاری که آنان انجام میدهند، بیشرفی و خیانت است. به حرکت خیانتکارانهی "امثال فرهاد، بوتان" در میان ما که میخواستند PKK را از بین ببرند، دقت نماییم. چرا؟ چون که اگر PKK وجود نداشته باشد، کسی به آنان لفظ خائن را اطلاق نخواهد کرد، همه خواهند گفت PKKیی وجود ندارد نهایتا PKK از بین رفته و هر یک از اعضای آن به خانه خود رفتهاند. اما در صورتی که PKK وجود داشته باشد، آنها را خائن مینامند و این برای آنان نامطلوب است. به همین علت نخست میخواستند PKK را از میان بردارند. چون با از بینرفتن PKK خیانت آنها توجیه و مشروع میشد.
دقت نماییم که دشمن مدام در راستای ایدئولوژیزدایی جوامع، خلقها وسازمانها میکوشد. چرا؟ به این علت که زمانی که ایدئولوژی وجود نداشته باشد، حد و مرزی شناخته نمیشود. بدون آنکه متوجه شوی امپریالیسم به مغز و درون تو نفوذ نموده و طرز زندگی تو را تغییر میدهد. زیرا پارامتری که متوجهات سازد، و خود را با آن بسنجی وجود ندارد. چیزی متعلق به تو بلحاظ اخلاقی، باوری، فکری، فرهنگی، و علمی باقی نمیماند. به زمینی آماده تبدیل میشوی که هر که هر چه در آن بکارد، بِروید. امپریالیسم مصرانه بر این مورد تامل میکند. زیرا به این مورد بخوبی باور دارد که نیرویی، سازمانی، و یا خلقی که محروم از نیروی ایدئولوژی باشد، بیشتر بهروی اشغال و فرودستی باز است. بدین جهت امپریالیسم به پروپاگاندای پایان ایدئولوژی و به سرآمدن آن میپردازد. و پایان تاریخ را اعلان مینماید تا چنین درسی را ارایه دهد: "سیستم علمی ـ عقلانیای که در نتیجهی انجام مبارزه انسانیت بوجود آمده، سیستم امپریالیسم ـ کاپیتالسم بوده که با ویژگیهای لیبرال، فردگرایی و غیره به این سطح رسیده است. یعنی انسانیت در نتیجهی فعالیت و اندیشهی هزاران ساله به این سطح مطلوب خود رسیده است. ما نیز به این سطح رسیدهایم و هیچ کس نباید بر علیه آن مبارزه نماید. کاملا بالعکس همه باید این سطح [از زندگی] را پسندیده و درونیسازی نمایند. همه باید قبول کنند، تقلید کنند، دست از خود بردارند و به این راه روی آورند."
ما نیز تا به آخر نباید این درس را پذیرفته و در این راه باید نخست بر نواقص و ضعفهای امپریالیسم تعمق نماییم، یعنی آنچه که وجود دارد را نپذیرفته، و بخوبی بر مسائل و معضلات آگاه باشیم. و دوم اینکه آیندهی اساسیای که ما در طلب آنیم؛ آنجا که انسان با حیثیت، کرامت و شرافت خود در آن رشد یابد را بخوبی تشخیص دهیم. یعنی باید برروی این موارد که، چگونه باید زیست، از چه طریقی فعالیت کرد، و در پی جواب کدام سئوال بود؟ تامل نماییم. ...
برگرفته از کتاب ایدئولوژی اثر شهید رستم جودی