نگاه ابزاری و فرصتطلبانهی قدرتهای منطقهیی و جهانی به انسانیت نیز بهخوبی در برابر چشم میلیاردها انسان هویدا گشت...
پژار آبدانان
پدیدهیی که امروز با نام "داعش" یا "دولت اسلامی عراق و شام" توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است، جدا از جنبههای ظاهریی که بهصورت خبرهایی در مورد جنایتهای گاه و بیگاه آنها موضوع بحث محافل خبری مختلف میشود، دارای جنبهها و پیامدهای بسیار دیگریست که بر اساس منافع کوتاه و بلندمدت نیروهای هژمونیک، سعی در مخفی نگهداشتنشان از طرف همان نیروها میشود. حقایق در پوششی از واقعیتهای کمارزش روتین، توسط رسانههایی که بهصورت حرفهیی از طرف نیروهای هژمونیک و نیروهای منطقهیی هدایت میشوند، به اجتماع تزریق شده و در این رهگذر سوالی که بدون پاسخ میماند، علت و چگونگی پیدایش چنین سازمانهایی و نیز چگونگی تغذیهی مالی آنها و پیامدهای منطقهیی و جهانیشان است.
رهبر ملت کورد در دفاعیات خود از طالبان به عنوان "پدیدهیی مشکوک" یاد می کند و بر آنست که: چگونه ممکن است نیروهای مدرنیته که از لحاظ تکنولوژیهای پیشرفتهی نظامی و استخباراتی، خود را سرآمد بی چون و چرای تمام اعصار میدانند، نتوانند در کوتاهمدت چنین جنبشهای ضعیفی را از ریشه ساقط کنند؟ و این درحالیست که نابودکردن چنین گروههایی به علت نداشتن پایگاهای مردمی، عقاید رادیکال و نیز امکانات مالی و نظامی محدودی که در اختیار دارند بسیار آسان است و از طرف دیگر نیروهای هژمونیک در قالب نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی "ناتو" نزدیک به پانزده سال خود را (و در حقیقت افکار عمومی جهان را) با آنها سرگرم کردهاند. پدیدهی داعش یا همان دولت اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشور سوریه به عنوان نقطهی قدرتیابی داعش، از همان ابتدای امر در زیر شدیدترین نظارتها از طرف نیروهای مدرنیته قرار داشت. سوریه به عنوان نقطهیی استراتژیک در خاورمیانه همیشه از اهمیت بالایی برای این نیروها برخوردار بوده است. داشتن مرزها و مناطق مورد مناقشهی مهم و نیز بحران آفرینیهای گاه و بیگاه برای اسراییل، همپیمانی استراتژیک با رژیم جمهوری اسلامی و نیز دارابودن تکثر هویتهای خلقی و در همین راستا احتمال بروز آلترناتیوهای دموکراتیک و غیرمتمرکز با پیشاهنگی خلقهایی که از بدنهی حاکمیت جدا هستند نظیر خلق کورد و موضوعاتی از این دست، بر اهمیت هر چه بیشتر سوریه به عنوان کشوری استراتژیک میافزاید. بنابراین نمیتوان این تصور را در سر پروراند که پدیدهی داعش بدون اطلاع همان نیروها بهوجود آمده و قدرت گرفته باشد.
ایالات متحده در استراتژی جدید خود در مورد خاورمیانه (خاورمیانهی بزرگ)، سعی در پیش برد همان سیاستها با بازکردن جای پای خود و مشروع جلوهدادن حضور خود در این منطقه دارد. گویی ادامهی بحران سوریه و بلاتکلیفی در موضوع آن کشور و سیاست تداوم رژیم اسد با همان سیاست جدید یعنی مدارا با رژیمهای خاورمیانه (که از سال 2004 شروع شده) دارای پیوندهایی است. کائوسی که در مدت این سه سال بهصورت بحران عمیق انسانی با دویست هزار کشته و میلیونها نفر آواره تداوم یافت، زمینه را برای ظهور شوم پدیدهی داعش فراهم آورده است. گروهی افراطی در مدتی کوتاه به سلاحها و وسایل ترابری پیشرفتهیی مجهز میشوند، وظیفهی تامین نیروها و انتقال آنها به خاک سوریه، از طرف کشور ترکیه بهصورت مداوم و در مقابل دیدگان افکار عمومی جهان بدون هیچگونه واهمه و ترسی از عواقب این کار انجام میگیرد و تقریبا تمام نیروهای این گروه، محور حملات خود را متوجه منطقهی کوردستان در سوریه و اخیرا مناطق کوردستان در عراق میکنند؛ گویی که دروازهی بهشتی که در انتظار ورود به آن هستند از کوردستان و از قتل عام انسان کورد میگذرد. آیا هیچ عقل سلیمی میتواند تمام این موارد را صرفا یک اتفاق محض بپندارد؟! آیا میشود از نقش روشن و غیر قابل انکار قدرتهای متخاصم خارجی منطقهیی و جهانی در این بحران عمیق انسانی چشمپوشی کرد؟ اکنون که توطئهبودن چنین جریاناتی هر روز از زوایای گوناگون مشخص میشود، میتوان نقش هر کدام از قدرتهای منطقهیی و جهانی در بهوجودآوردن این تراژدی انسانی را برای تامین منافع خود مورد بررسی قرار داد. کشورهایی که بدون درنظرگرفتن ابعاد فاجعهآمیز و تراژیک آن، برای رسیدن به اهداف کوچک و بزرگ خود، خاورمیانه را به جولانگاه کشتار و وحشت خود تبدیل نمودهاند.
1ـ نیروهای هژمونیک جهانی به رهبری ایالات متحدهی امریکا: امریکا به عنوان نمایندهی مدرنیتهی حاکم بیشترین نقش را در بقای این جریان و بهرهبرداری تاکتیکی از آن بر عهده دارد. در حقیقت سرنوشت این جریان (تداوم و یا امحای کامل آن) به تصمیم ایالات متحده بستگی دارد. داعش تا زمانی که منافع امریکا را در منطقه تامین کند به راحتی به فعالیت خود ادامه خواهد داد و نیز زمانی که مرحلهی امحای آن در دستور کار قرار گیرد کوچکترین وقفهیی در این روند پیش نخواهد آمد. در واقع این جریان که میتوان آن را یک پروژهی تاکتیکی در رسیدن به استراتژی پروژهی بزرگ دشمنتراشی و فراهمآوردن دشمن خارجی برای تامین نیازهای مدرنیته قلمداد کرد، دنبالهی رادیکالسازی جریان های قدرتگرای اسلامیستـ نیروهایی که اسلام را مورد استثمار قرار میدهندـ که باید نقش روسیهی شوروی و جنگ سرد را برای پابرجاماندن و حفظ اقتدار مدرنیتهی کاپیتالیستی ایفا کنند. رسانههای وابسته به نیروهای هژمون نقش بزرگنمایی و حتی در بعضی موارد نقش جهتدهی را به این جریان بر عهده گرفتهاند. این رسانهها از داعش با تاکید بر صفات و ویژگی های آن اهدافی خاص را دنبال میکنند. تاکید بر دولت نشاندادن این گروه با اهداف بلندمدت تداوم روح توتالیتاریسم و دولتگرایی در خاورمیانه انجام میگیرد. قطعا خاورمیانهیی بدون راه حل دموکراتیک واقعی با حکومتهای دیکتاتور، دسپوت و توتالیتر، بیشتر منافع مدرنیته را تامین خواهد کرد تا یک نظام دموکراتیک تمرکززدا که به خواست واقعی مردم اهمیت نشان میدهد. از لحظهی تغییر نام گروه داعش به دولت اسلامی عراق و شام رسانههای غربی نمایندهی سیستم، در واقع اولین نیروهایی بودند که آنها را به رسمیت شناخته و آنان را به همین نام خطاب کردند. هنوز هم با اصراری شکبرانگیز به جای کلمهی "داعش" از واژهی "دولت اسلامی" یا "خلافت اسلامی" استفاده میشود. این موضوع نهتنها با موضوع اخیر در ارتباط است بلکه به طور آگاهانهیی با استراتژی دیگر غرب در خاورمیانه یعنی پروژهی اسلامهراسی پیوندهای مستقیمی دارد. قطعا پیونددادن اینگونه جریانهای تندرو و رادیکال نقش پروژهی دوقطبیکردن جامعه به اسلام (که صفت تندرو را برای خود برمیگزیند و آلترناتیو دیگری نمیتواند داشته باشند) و نیروهای سکولار رویگردان از دین را به عهده دارد که با آگاهی مدرنیتهی حاکم به این امر، نمی توان درکی متقابل و صلحی پایدار را بین این دو جریان متصور شد.
ایالات متحده با وجود جریان داعش که تا منتهای درجه آن را دشمن انسانیت نشان خواهد داد، خود را بهمثابهی تنها نیرویی به اذهان دیکته خواهد نمود که توان نابودکردن آن را خواهد داشت. به همین خاطر جای پای خود را به راحتی در منطقه برای اجرای سیاست دیرین خود یعنی حضور فیزیکی در این منطقهی حیاتی و استراتژیک باز میکند. ایجاد ذهنیت "نیازداشتن خاورمیانه به نیروی نظامی غرب برای تامین امنیت" تلاشیست که بهصورت سیستماتیک مدتهاست از طرف نیروهای مدرنیته به اذهان خاورمیانهیی تزریق میشود. اگر موضوعات فوق را با درآمد اصلی ایالات متحده یعنی تامین بخش بزرگی از نیاز اقتصادی خود از طریق گرم نگهداشتن بازار فروش اسلحه و چرخاندن چرخ سیوشش کارخانهی عظیم اسلحهسازی آن، جمع کنیم, میتوان نقش مدرنیته را در تاسیس، ماندگاری و جهتدهی به اینگونه جریانها بهخوبی مشاهده کرد.
در این میان همگام با ایالات متحدهی امریکا، دیگر کشورهای اروپایی نیز سعی در بهرهبرداری و استفادهی سیاسی از این جریان دارند. پس از جنگ جهانی دوم و قدرتیافتن بلامنازع امریکا و تبدیلشدن به نیروی هژمون مدرنیتهی کاپیتالیسم بجای انگلستان، در زیر سایهی این ابر قدرت نوظهور روزبهروز اهمیت جایگاه کشورهای اروپاییای که تا آن زمان نقش تعیینکنندهیی در سیر تحولات جهانی بازی میکردند کمرنگتر شد. به همین دلیل کشورهای انگلیس و فرانسه هر کدام میخواهند نقشی را در خاورمیانهی مرکز بازی کنند که پدیدهی داعش به راحتی این بهانه را برای آنها فراهم کرده است. شدت این رقابت به حدی است که حتی کشور آلمان نیز که بعد از جنگ جهانی دوم سیاست عدم جنگ و خشونت را در پیش گرفته بود، با فرستادن سلاحهای پیشرفتهی نظامی به نیروهای پیشمرگهی اقلیم کوردستان، سعی در یافتن جای پایی در این منطقه و به تبع آن تاثیرگذاری در معادلات جهانی دارد.
2ـ مثلث ایرانـترکیهـعربستان: نیروهای اقتدارطلب خاورمیانه یعنی سه کشور ایران، ترکیه و عربستان هر یک برای افزایش گسترهی حوزهی نفوذ و حفظ اقتدار در منطقه و چنگ و دندان نشاندادن به یکدیگر، منطقه را به هر بهایی جولانگاه تاخت و تاز چنین جریاناتی میکنند. این نیروها برای حفظ منافع خود به دنبال میدان جنگی خارج از محیط جغرافیایی خود میگردند. قطعا سوریه و عراق بحرانزده و نیز اعمال نفوذ بر چنین گروههایی و بهرهبرداری سیاسی از آنها به راحتی میتواند بسیاری از منافع آنها را تامین کند. این کشورها به خوبی میدانند که اقتدارگرایی آنها در منطقه قطعا بدون بها نخواهد بود و در صورت نیافریدن بحران و استفادهنبردن از چنین بحرانهایی، احتمال قرارگرفتن خارج از نوبت هر یک از آنها در سیکل تغییرات خاورمیانه توسط نیروهای مدرنیته بسیار نزدیک خواهد بود. استراتژی دراز مدت غرب برای هممحورکردن این قدرتها با خود و ایجاد تغییرات سیاسی متناسب با استفاده از بهانههای همیشگی و کلیشهیی حقوق بشر، نبود آزادی بیان، رعایتنکردن حقوق خلقها و ملتها که از آن به قومیت تعبیر میشود و... این دول را بر آن میدارد که با تضعیف منافع یکدیگر که در خارج از مرزهای خودشان است، نوک پیکان تغییرات مدرنیته را به طرف یکدیگر بچرخانند تا برای چند صباحی دیگر بر عمر خود بیافزایند.
با سردتر شدن آتش دو جبههی اولیه در ابتدای جنگ یعنی نیروهای بشار اسد و ارتش آزاد سوریه، داعش به راحتی می تواند این نقش را برای آنها بازی نماید. کمکهای گستردهی مالی کشورهای حاشیهی خلیج و نیز مساعدتهای ترابری و تسلیحاتی ترکیه، تاکتیکهایی هستند که برای مقابله با نفوذ استراتژیک جمهوری اسلامی در سوریه بکار گرفته میشوند. روندی که باعث بوجودآمدن رقابتی ظاهرا بیپایان برای گسترش حوزهی نفوذ این سه اتوریتهی منطقهی خاورمیانه شده است.
3ـ ترکیه: جمهوری ترکیه جدا از منافع منطقهیی، به علت احساس خطری که بطور جدی برای ساختار سیاسی خود احساس میکند، در این راستا بیشترین تلاش خود را برای تقویت این گروه انجام خواهد داد، بطوریکه این کمکها علیرغم علنیشدن برای جامعهی جهانی و افکار عمومی جهان، هر روز به طور مستمر ادامه پیدا میکنند. به قدرت رسیدن نیروهای حزب اتحاد دموکراتیک که فلسفهی آپویی را برای خود مبنا قرار داده و تشکیل کانتونهای مستقل با نیروهای دفاع ذاتی قدرتمند، در حال نهادینهکردن سیستم کنفدرالیسم دموکراتیکی میباشد که به طور غیرمنتظرهیی در پشت مرزهای این دولتـملت ظاهر شده است. نهادینه شدن این سیستم در روژئاوای کوردستان، بزرگترین هراس را در دل سیاستمداران ترک انداخته, بهطوریکه به هیچوجه چشم دیدن آن را نداشته و سیاستمداران ترک را بر آن داشته که بر خلاف شعارهای دموکراتیک و حقوق بشریی که به صورت روزانه سرمیدادند، به کمک علنی و بیپروایانه از چنین گروههای یاغیای روی آورند. حجم و تنوع زیاد چنین کمکهایی، علیرغم توافق استراتژیک ترکیه و ایالات متحده بر سر مسالهی داعش، باعث بروز اختلافات تاکتیکیای در بین این دو کشور شده است.
4ـ رژیم سوریه و همگام با آن رژیم ایران: قدرتیابی نیروهای سلفی جهادی و در راس آنها داعش، در حقیقت به آفرینش یک معجزه برای رژیم اسد و متفق استراتژیک آن یعنی ایران شبیه بود. مواجهشدن با ارتش آزاد که با استفاده از شعارها و معیارهای غربی (آزادی و دموکراسی) بر علیه آنها قیام کرده بود، این دو کشور را به سوی یک بنبست کشانیده بود. ولی با کمرنگشدن نقش ارتش آزاد سوریه در زیر پیکرهی گروههای جهادی و قدرتمندتری مانند داعش، این نیروها به راحتی توانستند با نام و شعار کلیشهیی "مبارزه با تروریسم" به میزان بسیار زیادی از فشارهای جهانی و افکار عمومی وارده بر خود را کاسته و با یک مظلومنمایی کاذب و مشروعیتیافته، جنگ خود بر عیله خلقهای سوریه را که خواهان دموکراسی راستین و کمونال هستند, با نام مبارزه با داعش ادامه دهند. این روند تا آنجا پیش رفت که دولت سوریه علیرغم همهی کشتارها و اعمال وحشیانهیی که به خرج داده بود، از نیروهای غربی طلب همکاری برای مبارزهی مشترک با "تروریسم" را داشته باشد و افکار عمومی جهان را از موضوع اصلی منحرف و متوجه تهدید داعش نماید.
5ـ نیروهای سنی عراق: از زمان حملهی امریکا به عراق در سال 2003، علیرغم فاصلهگرفتن مناطق کوردنشین از زیر اقتدار دولت مرکزی شیعی عراق و تشکیل حکومت خودمختار اقلیم کوردستان، جناح سنی نتوانست امتیازات مشابهی را به همان میزان گستردگی اقلیم کوردستان به دست بیاورد و همچنان در زیر سایهی این اقتدار مانده و عامدانه و کاملا غیرمنصفانه مورد بیمهریها و ناعدالتیهایی قرا گرفت. اصرار دولت مالکی در طی مدت در دستداشتن حکومت و پافشاری بر این روند باعث ایجاد شکافی عمیق با فاصلههایی طولانی در موضوع سیاستها و استراتژیهای نیروهای سنی با اکثریت صاحب قدرت شیعه گردید. نیروهای سنی که با بیتوجهی و نابرابریهای بسیاری در حوزهی اقتصادی و قدرت سیاسی مواجهاند، از موضوع داعش به عنوان یک امتیاز در برابر اکثریت شیعه استفاده و در بسیاری موارد کمکهای مهم لجستیکی و انسانیای را به آنها به منظور آوردن فشار به طرف شیعه اعطا نمودند. همکاریهای این نیروها در منطقهی موصل به نیروهای داعش برای قتل عام کوردهای ایزدی و کوچاندن آنها از مناطق مختلط موصل و شنگال ـکه در آن مردمی از فرهنگهای متفاوت زندگی میکنندـ و نیز دیگر مناطق سنینشین عراق از نمونهی این کمکهاست. کمکهایی که بدون شک به عنوان تاکتیک و اهرم فشار از آن برای واردآوردن فشار بر حکومت جدید عراق برای دردستگرفتن پستها، وزارتخانهها، کاهش نابرابریها و ناعدالتیها، از آن استفاده خواهد شد.
6ـ حکومت جنوب کوردستان: از زمان اعلام حکومت اقلیم کوردستان و قبضهشدن قدرت در دست حزب دموکرات کردستان عراق (PDKI) در سال 2003 ، بهعلت ضعفهای ساختاری و نبود یک دموکراسی واقعی این حکومت از پشتوانهی مردمی قابل ملاحظهیی برخوردار نبوده و این مقوله را همیشه به عنوان یک معضل جدی برای خود دانسته است. فشارها و تهدیداتی که از طرف حکومت مرکزی عراق و نیز دو قدرت منطقه یعنی ترکیه و جمهوری اسلامی بر این حکومت جوان و بیپشتوانه بهطور مستمر وارد میآید و از طرف دیگر گسترش روز افزون محبوبیت مدل چارهیابی کنفدرالیسم دموکراتیک و گرایش خلقهای ناراضی به سمت آن و نیز ممکننبودن دستزدن به اصلاحاتی ساختاری و دموکراتیک (به علت ترس ازدستدادن قدرت و اقتدار) حزب حاکم یعنی بارزانیها را برآن داشته که با قدرتمندکردن خود در عرصهی اقتدار موجبات بقای خود را فراهم آورند. بهطوریکه تبدیلشدن به یک دولتـملت در آیندهیی نزدیک را بهطور جدی در دستور کار خود دارند. چنین سیاستی مسلماً بدون کمکهای امنیتی و نظامی ایالات متحده به هیچ روی به سرانجامی نخواهد رسید. به همین خاطر استفاده از فرصت پیشآمده و حتی همکاری و کمک به جریان داعش برای جلب توجه غرب و امریکا، و گرفتن کمکهایی به همین منظور و در اصل ایجاد ذهنیتی مبتنی بر نیاز داشتن غرب به پایگاهی استراتژیک در زمینهی نظامی (و در بعد نهانی، اقتصادی) در راس سیاستهای حکومت اقلیم کوردستان میآید. چنانکه در نمونهی کاملا روشنِ شنگال و عقبنشینی نیروهای پیشمرگه که به عنوان تاکتیک! از آن یاد شد، این سیاست حکومت اقلیم کوردستان را که به بهای یک کشتار جمعی و تراژدی انسانی تمام شد، به خوبی تمامی جهانیان مشاهده کردند. تاکتیکی که توانست از طرفی کمکهای بینالمللی را برای فدرهی تحتالحمایهی مدرنیتهی کاپیتالیستی به ارمغان بیاورد و از طرفی دیگر قدرت داعش و پیشروی سریع آنها را (همراستا با سیاستهای امریکا) به همهی جهانیان نشان دهد تا در نهایت نیاز مداخلهی نیروهای غربی در منطقه را توجیح کند.
بدون شک با وجود وحشیگریها و جنایتهایی که داعش در این مدت در عراق و سوریه از خود نشان داد، نگاه ابزاری و فرصتطلبانهی قدرتهای منطقهیی و جهانی به انسانیت نیز بهخوبی در برابر چشم میلیاردها انسان هویدا گشت. قدرتهایی که بهوضوح نشان دادند علیرغم شعارهای فریبندهی روزمره، از تباهکردن جان انسانهای بیگناه و زنان و کودکان بیدفاع برای رسیدن به منافع خود دریغ نخواهند کرد.